انسان شناسی / جلسه 26

استاد محمد شجاعی
انسان شناسی
خوشبختی و انسانیت مهارت است، از مقوله معرفت، شدن و صیرورت است نه علم و اطلاعات...

انسان شناسی :

انسان شناسی استاد محمد شجاعی که بصورت جلسه ای تقدیم علاقه مندان می شود، لازم به ذکر است این جلسات که اکنون در این پست به جلسه 26 خود رسیده، عزیزان می توانند با کلیک بر روی کلمه کلیدی اول در پایین هر پست یعنی ( انسان شناسـی ) به سایر جلسات استاد شجاعی با عنوان  « انسان شناسـی » نیز دسترسی پیدا کنند. برای یافتن سایر جلسات استاد بزرگوار می توانید روی کلمه کلیدی «استاد محمد شجاعی» کلیک کنید تا به همه مباحث مطرح شده از ایشان در این سایت دسترسی پیدا کنید.

انسان شناسی

انسان موجودی است که با همه اجزاء خلقت و همه عوالم و همه موجودات از خدا گرفته تا ماده، ارتباط و سنخیت دارد و در وجود انسان ریشه هایی از این ها هست. هیچ موجودی از مخلوقات خداوند به غیر از انسان این گونه نیست و اصطلاح علمی اش این است که انسان، کون جامع است یعنی هستی و حقیقت جامع همه موجودات از ماده تا خداوند. پس انسان اشتراکات زیادی با موجودات دارد.
در اخلاق و عرفان و فعالیت های علمی مهم ترین چیزی که کم تر به آن توجه می شود، تفکیک «من» حقیقی از «من» طبیعی است که اگر «من» حقیقی شناخته نشود، مقدس ترین و معنوی ترین فعالیت هایمان به ضررمان تمام می شود.
تقوا گوهر مهمی است که قرآن می فرماید: «إنّ اکرمکم عندالله اتقیکم»؛ گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. تقوا و پرهیزکاری هم می تواند علیه خود انسان تمام شود و در نهایت انسان را از خداوند دور کند.
قرآن می فرماید: «من بین ایدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم»؛ «أیمان» حمله راست شیطان است یعنی نقاط قوت انسان اعم از دین و تقوا و علم و...

بزرگ ترین گناه که می فرمایند ترس است، همین است که انسان از خودش بترسد و نخواهد با خودش روبه رو شود و با آن تنها باشد و آن را باور کند و از خود فرار می کند.

در صورتی شیطان می تواند از همه کمالات ما علیه خود ما استفاده کند که شخص موفق نشده بین خود حقیقی و خود طبیعی اش تفکیک قائل شود و اگر هم خود حقیقی اش را شناخته ولی نتوانسته با آن ارتباط برقرار کند پس زحمات او به جای بخش انسانی و جاودانه اش بخش طبیعی او را تغذیه کرده و شما یک طبیعت و یک حیوان با معنویت دارید تا یک انسان با معنویت.
امام رضا علیه السلام فرمودند: «من ذکرالله و لم یشتقَّ إلی لقائه فقد استهزء بنفسه»؛ کسی که یاد خدا را می کند اما اشتیاق در وجود او به خدا و لقاء او ایجاد نمی شود خودش را مسخره کرده است. چون شخص از اول خودش را نشناخته حتی فعالیت های معنوی و عرفانیش هم روی خود طبیعی اش نشسته و خوراک بخش حقیقی نشده است. اگر کسی می خواهد واقعاً انسانی زندگی کند و یک حرکت جدی به سمت آخرت داشته باشد و موقع وفات سالم متولد شود و به انبساط و شادی و آرامش که قرآن وعده کرده هم در دنیا و هم در آخرت برسد، باید بتواند در اولین و مهم ترین گام بین خود حقیقی با خود طبیعی اش تفکیک قائل شود و بتواند با خود حقیقی اش ارتباط برقرار کند و رفیق شود و این یعنی بینش و بصیرت و شهود و باور خود حقیقی. این شناخت اطلاعاتی به درد نمی خورد.
امام خمینی ره فرمودند: از بدبختی طلبه ها همین است که وقتی لباس می پوشد نمی تواند به کلاس هر استادی برود.
انسان اگر قلبش مریض باشد و حسود و اهل علوّ و... باشد، ناراحت نمی شود چون خودش را نمی شناسد و با ساحت معنوی و انسانی آشنا نیست.
امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که خودش را به یک نفر افضل می داند «فهو مستکبر»؛ او مستکبر است.
اگر فرمود: قرآن شراب مؤمن است، باید روی خود حقیقی بنشیند تا مستی بیاورد و من اصلاً این رفاقت را بر اساس خود حقیقی ام بنا نکرده ام. پس این خود حقیقی که در نظام ابدی ملاک است اگر تغذیه نشود هم دنیا و هم آخرت را خراب می کند.
خانم فاطمه معصومه سلام الله علیه کسی است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر دخترم فاطمه روز قیامت همه اهل محشر را شفاعت کند، خداوند می پذیرد.
ما چون ارتباط با بزرگان و معصومین (علیهم السلام) :را برای خودی می خواهیم که جزء خود حقیقی ما نیست، این ارتباط ما را بزرگ نمی کند. ما حتی ارتباط با خدا و عرفان و... را هم برای بزرگی طبیعتم می خواهم. پس روی من نمی نشیند یعنی خود حقیقی را بزرگ نمی کند.
قرآن می فرماید: آن هایی که واقعاً مؤمن به خدا و قیامت هستند این ها دو خصوصیت شادی و آرامش را همیشه دارند و این دو شعار یک مؤمن و میزان شناخت اوست و موفق عمل کردن او.

امام صادق علیه السلام فرمودند: والله قسم شما بعضی هایتان 50 سال نماز می خوانید و یک رکعتش را هم خدا قبول نمی کند «و أیُّ شیء أشدّ من ذلک»؛ چه چیزی از این بدتر است که انسان 50 سال زحمت بکشد و هدر برود.

بزرگ ترین گناه که می فرمایند ترس است، همین است که انسان از خودش بترسد و نخواهد با خودش روبه رو شود و با آن تنها باشد و آن را باور کند و از خود فرار می کند.
«المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء»؛ مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است.
خداوند در حدیث قدسی و حدیث معراج می فرماید: اگر خودت را برای من فارغ نکنی در دنیا تو را به مشغله هایی دچار می کنم و خودت را به همان کارها واگذار می کنم که اصلاً وقت نکنی مرا یاد کنی و فکر مرا بکنی. «فلا تکونوا کاذلین نسوالله فأنسیهم انفسهم»؛ خودمان و خداوند یکی هستیم.
در عالیه المضامین حضرت بعد از قلب پاک و سلیم و... می فرماید: «و لا تجعلها علیّ واجعله لی و لا تجعله علیّ»؛ خدایا این ها را علیه خودم نکنی. من باید اول با خودم آشتی کنم و به خودم فراغت بدهم و ببینم این کارهایم و تقوا و قلب سلیم و... به کسی می خواهد برسد وگرنه در درازمدت این پاکی ها کار دستم می دهد.
«یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم»؛ قلب سلیم یعنی خودت و غیر از عقل و هوش و جنبه های دیگر است. قلب سلیم چیزی است که تو این جا نمی گذاری و آن چه که موقع مردن می گذاریم آن ها ما نیستیم. مثل اعتباریات، مقام ها، ذهنیات و... ما تنها چیزی که برایش وقت نداریم خودمانیم.

در بخش انسان شناسی است که ما انسانی را که می شناسیم، انسان نیست و آن را هم که خودمان فکر می کنیم هستیم و بخش انسانیمان است، بخش انسانی ما نیست بلکه همان بخش حیوانی است که صورت مقدس پوشیده و صلاح خودش را در اسلام دیده و مسلمان شده و... در حالیکه آن خود حقیقی اصلاً به میان نیامده و یا اصلاً چیزی گیرش نمی آید و یا خیلی کم گیرش می آید.

انسان شناسی

ظرافت در خودشناسی این است که خداوند در انسان حبّ ذات قرار داده و همه عاشق خودشان هستند و برای خوشبختی خودشان تلاش می کنند ولی اکثر قریب به اتفاق آدم ها به خوشبختی و شادی و آرامش نمی رسند. چون این تلاش ها و زحمات ما معلوم نیست گیر چه کسی آمده و به چه کسی رسیده است. در حالیکه با شناخت خود حقیقی، با کم ترین تلاش کاملاً احساس شادی و آرامش به سراغت می آید و علامت ها ظاهر می شود.
«فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره»؛ اگر به اندازه ذره ای انسان خیر را به خودش برساند آن را می بیند و انبساط و شادی و احساس رشد به سراغش می آید اما اگر خودش را گم کند هرقدر زحمت بکشد اصلاً به آن چه که باید برسد، نمی رسد چون خودش را در بزرگی ها و صورت هایی که مردم به او داده اند می بیند.
خوشبختی و انسانیت مهارت است، از مقوله معرفت، شدن و صیرورت است نه علم و اطلاعات.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آقا امام زمان علیه السلام در بین شیعه «الشرید الطرید الفرید الوحید»؛ آواره، طرد شده، تنها و یگانه است. جشن برای حضرت باید جشن پیوندمان با ایشان و آشتی با پدر آسمانیمان باشد.
عمده مشکل در بحث انسان چه در قسمت نظری انسان شناسی در مراتب عالی و چه در بخش عملی حتی در مراتب پایین، عدم تفکیک بین انسان و سایر ابعادش است و اکثر انسان ها در این دو بخش آن چه را که انسان می شناسند یا برایش کار می کنند به عنوان انسان، حتی عبادات و کارهای خیر و عمر و استعدادمان صرف کسی می شود که آن کس ما نیستیم و موقع رفتن دست خالی از این جا می رویم.
اگر عمده فعالیت های ما برای بخش انسانی انجام شود باید چند صفت که در قرآن هم آمده در ما روز به روز زیاد شود یکی حجم آرامش انسان و دیگری حجم شادی و قدرت حقیقی و سایر کمالات انسان.
وقتی قرآن درباره مؤمن می فرماید: «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» می بینیم که ما آدم های ترسو، پراضطراب و غمگینی هستیم در حالیکه این اصلاً با صفات مؤمن سازگاری ندارد و به چیزهای خارج از خودمان احتیاج پیدا می کنیم تا به ما آرامش بدهند و این ضعف و عجز انسان است.
وقتی می گوید: قرآن شراب مؤمن است، نماز معراج است، زحمات ما ممکن است با انگیزه الهی باشد اما چون به کس دیگری می رسد یا اصلاً چیزی گیر ما نمی آید و یا آن چه که گیرمان می آید کم است و به قدری است که به ما جان، نشاط و شادابی نمی دهد و ما را به مرحله ایمان که «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» است نمی رساند. پس ما اصلاً نماز نمی خوانیم و قرآن را هم که می خوانیم به کس دیگری می دهیم و این باعث می شود ما با گذر زمان بیشتر می فهمیم خرابکاری کردیم و دست ما خالی است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: والله قسم شما بعضی هایتان 50 سال نماز می خوانید و یک رکعتش را هم خدا قبول نمی کند «و أیُّ شیء أشدّ من ذلک»؛ چه چیزی از این بدتر است که انسان 50 سال زحمت بکشد و هدر برود.
در بخش انسان شناسی است که ما انسانی را که می شناسیم، انسان نیست و آن را هم که خودمان فکر می کنیم هستیم و بخش انسانیمان است، بخش انسانی ما نیست بلکه همان بخش حیوانی است که صورت مقدس پوشیده و صلاح خودش را در اسلام دیده و مسلمان شده و... در حالیکه آن خود حقیقی اصلاً به میان نیامده و یا اصلاً چیزی گیرش نمی آید و یا خیلی کم گیرش می آید.

بزرگ ترین اشتباهاتی که در مهم ترین کتاب های اسلام و سایر مکاتب می بینیم از این است که هیچ تعریف دقیقی از کمال داده نشده و چیزهایی کمال دانسته شد که یا کمال نیستند یا اگر کمال هستند، کمال انسان نیستند. ناخود هستند و به این ترتیب کمالات ناخود در زندگی ما جای کمالات حقیقی را گرفته اند.
تعریف کمال: کمال بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. کمال یعنی اثر وجودی یک شیء. پس کمال یعنی دارایی.

پس ما باید در بخش نظری به این برسیم که آن کیست که خدا همه چیز را برای او آفریده و انبیاء و ائمه (علیهم السلام): به خاطر او آمدند و کشته شدند و حاضر شدند مصائب را تحمل کنند. پیغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم) فرمودند: «ما أوذی نبیٌّ مثل ما أوذی»؛ هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشده است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:«من ذکرالله و لم یشتقَّ الی لقائه فقد استهزء لنفسه»؛ کسی که یاد خدا را کند و اشتیاق به خدا پیدا نکند، خودش را مسخره کرده است.
آن بخش انسانی است که با ذکر مست و شاد می شود و به انبساط و قدرت می رسد و آرام می شود و با آن رشد می کند و از بسیاری از جهنم ها رها می شود و ذکرش «مجالسه المحبوب» است و «مطرده الشیطان» یعنی شیطان را واقعاً دفع می کند و کاملاً در نظام فکر، اندیشه و روان به آرامش می رسد.
امام صادق علیه السلام درباره حضرت معصومه سلام الله علیها فرمودند: اگر دخترم فاطمه روز قیامت همه اهل محشر را شفاعت کند، خدا می پذیرد.
وقتی خداوند می فرماید: «یا داود بی فافرح و بذکری فتلذذ»؛ یا داود با من شاد باش و از من لذت ببر، امکان ندارد کسی به خدا و کانون شادی و اهل بیت (علیهم السلام) : نزدیک شود و شاد و سرمست نباشد و اوج نگیرد. اگر با محمد و آل محمد به این نرسی پس معلوم است این آنِ انسان نیست که با این ها طرف است. انسان چیست؟ ما الآن در دنیا و اسلام و مسیحیت و یهودیت صدها نظریه و مکتب داریم که هیچ کدامش انسان نیستند و برخی بزرگان گفته اند حیوان ناطق که این هم غلط است.
ما اول باید ببینیم چه نیستیم؟ اگر قرار باشد کسی متحول شود و ما احیاء بشویم درگیری آن جا اتفاق می افتد که من می خواهم از دست این خود مقدس خودم فرار کنم. پس ما باید این تفکیک را جدی بگیریم که من کی هستم و کی نیستم!
مهار اضطراب ها، احساس پوچی ها، ترس ها، خمودگی ها و... ناخود است و شادی ها، قدرت ها، نشاط ها و انبساط ها مال خود حقیقی است. این که ما چه کاره ایم و کدام بخش بر وجود ما حاکم است به این است که کدام بیشتر است و عبادات و... دارد به کی می رسد.
بزرگ ترین اشتباهاتی که در مهم ترین کتاب های اسلام و سایر مکاتب می بینیم از این است که هیچ تعریف دقیقی از کمال داده نشده و چیزهایی کمال دانسته شد که یا کمال نیستند یا اگر کمال هستند، کمال انسان نیستند. ناخود هستند و به این ترتیب کمالات ناخود در زندگی ما جای کمالات حقیقی را گرفته اند.
تعریف کمال: کمال بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. کمال یعنی اثر وجودی یک شیء. پس کمال یعنی دارایی.
موجودات محسوس از نظر کمالات به چهار دسته تقسیم می شوند:
1 ـ جمادات و اشیاء که ظاهراً بی جان هستند ولی باطناً بی جان نیستند. خداوند اصلاً موجود مرده نیافریده است. همه موجودات حتی یک اتم، زنده است و شعور دارد. زمین را می فرماید: «تحدث اخبارها». «إن من شیء إلا یسبح بحمده»؛ مطلق است. همه چیز تسبیح حق تعالی را می گوید ولی از نظر علوم ظاهری و طبیعی جمادات سه دسته اند؛ جامد، مایع و گاز. این ها یک سلسله آثار و کمالات وجودی مشترک و غیرمشترک دارند مثل وزن، حجم، رنگ، بو و خواص عنصری که همه شان به عنوان کمالات جمادی نام دارند.
2 ـ گیاهان که کمالاتشان از جمادات بیشتر است و خواص و کمالات جمادات را نیز دارند. گیاهان رشد، احساس، تغذیه، زیبایی، لطافت، تولیدمثل و قدرت بدنی دارند که در اثر تغذیه ایجاد می شود مثلاً یک گیاه تبدیل به درخت می شود.
3 ـ انعام؛ چهارپایان، غیرچهارپایان و کلاً حیوانات که خواص و کمالات جمادات و گیاهان و نیز چیزهای دیگری هم دارند و همه آن عناصری که در بیرون است در بدن این ها هم هست.
آن چه که حیوانات دارند؛ غریزه، انواع شهوات (شهوت یعنی میل)، گرایش به جنس مخالف، ازدواج، همسرگزینی، نظام تک همسری و چند همسری، تشکیل کانون گرم خانواده می دهند و نسبت به آن تعهد و مسئولیت دارند، عواطف خانوادگی دارند. مسکن گزینی، تفریح و کار برای رفاه خانواده، دفاع از حریم خانواده و غیرت ناموسی. پس اگر در حیوانی غیرت پیدا می شود مثل خروس، پس هر حیوانی می تواند غیرت داشته باشد و این دیگر کمال انسانی نیست. برای دفاع از خانواده و تأمین نیازهای آن خودشان را به خطر می اندازند، به همنوعان و غیرهمنوعانشان خدمت می کنند. در حیوانات یک خلوصی هست که اگر خدمت می کنند متقابلاً چیزی نمی خواهند ولی خدمت ما به نفع خودمان است.
حیوانات غضب دارند یعنی نیروی دفع ناملائم. هرچه که ملائم وجود انسان نباشد، انسان بوسیله غضب از وجودش طرد می کند. حیوانات به واسطه داشتن غضب از خودشان، خانواده شان، هم نوع و غیرهم نوعشان در مقابل خطرات دفاع می کنند. زندگی اجتماعی دارند و در اصطلاح جامعه مدنی دارند. جامعه مدنی جامعه حیوانی است. مدنیت شأن حیوان است نه شأن انسانی انسان.
4- حیوانات چون به همنوع خود نیاز دارند تشکیل اجتماع می دهند. این جامعه قانون مند است و سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه را دارند. تقسیم بندی شغلی دارند و طبقات اجتماعی و رأی گیری و رهبر دارند. همه همدیگر و شئونات هم را می شناسند. قابلیت تربیت محدود دارند یعنی حاضرند به خاطر یک سلسله از خُلق ها و ارزش ها (مثل محبت به آن ها) دست از توحش بردارند. یکی از چیزهایی که در حیوانات هست، حقه بازی و کلک و دروغ است. آن ها سخنوری یاد می گیرند. روان شناسی انسانیشان هم خوب است و آدم ها را خوب می شناسند مثل هدهد که به حضرت سلیمان گفت: رفتم قومی را دیدم که «یعبدون الشمس» خورشید را می پرستیدند و از راه خدا غافل شده بودند و شیطان همه را فریب داده بود. یا داستان مورچه که گفت: «ایها النمل أدخلوا فی مساکنکم»؛ پیغمبر خدا را می شناسد.
حیوانات تربیت پذیرند، نطق و سخنرانی دارند و حرف می زنند و زبان خارجی یاد می گیرند مثل طوطی.

انسان شناسی

مطالب مرتبط:

انسان شناسی / جلسه 1
انسان شناسی / جلسه 10
انسان شناسی / جلسه 15
انسان شناسی / جلسه 20
انسان شناسی / جلسه 21
انسان شناسی / جلسه 22
انسان شناسی / جلسه 23
انسان شناسی / جلسه 24
انسان شناسی / جلسه 25

همه مطالب تحت عنوان انسان شناسی را می توانید در این بخش مرور و مطالعه نمائید: انســـان شنـاســـی

 

 

منبع: سایت منتظران منجی، از سری بیانات و جلسات انسان شناسی استاد محمد شجاعی

Share