اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 14

دریافت ویدئو
موضوع: 
آشنایی بیشتر با مأموریت امام علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلام حجت الاسلام علیرضا پناهیان

اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان / جلسه 14

 بیانات حجت الاسلام علیرضا پناهیان درباره ی «اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امام علی علیه السلام» |  جلسه چهاردهم (21 دقیقه)

اصلاح برداشت‌های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان

متن سخنرانی / جلسه چهاردهم :

بعضی‌ها با احکام دین علیه دین قیام می‌کنند          

یکی از اساسی‌ترین قسمت‌های زندگی امیرالمؤمنین(ع) به ویژه در پنج سال آخر، مربوط می‌شود به ماجرای تشخیص درست در کنار تکلیف، و اینکه ما با دین، علیه دین قیام نکنیم، کمااینکه بعضی‌ها با اخلاق، علیه دین قیام می‌کردند، بعضی‌ها هم با احکام الهی علیه دین، قیام می‌کردند.

یک عده‌ای برخی از احکام دین را آوردند و علیه اصل دین به کار گرفتند و امیرالمؤمنین(ع) با شمشیر وارد شدند و چه خون‌هایی به زمین ریخته شد، اینجا باید اهمیت موضوع را ببینیم که با چهار تا بحث نظری، این قصه جمع نشد با موعظه و نصیحت، داستان تمام نشد، بلکه کار به نبرد کشیده شد.

در ماجرای جمل، از مقدسات دینیِ مردم علیه اصل دین استفاده شد

نبرد امیرالمؤمنین(ع) در جمل اگر نبود، صفین هم پیش نمی‌آمد و به تبعِ آن، نهروان هم پیش نمی‌‌‌آمد. لذا ماجرای جمل، آغازگر بدی بود و خیلی باید به آن توجه کرد. آنها در خونخواهی از عثمان، به یک حرف‌هایی تمسک می‌کردند؛ مثل اینکه می‌گفتند «عثمان خطاهایی داشت اما توبه کرده بود و بعد از توبه‌اش، او را کشتند!» آنها به یک جزئیاتی از دین می‌پرداختند ولی نکات اساسی را مدنظر قرار نمی‌دادند.

بنده نمی‌خواهم همۀ جزئیات نبرد جمل را بگویم، خصوصاً اینکه نقش عایشه در این زمینه چه بود؛ اینها جزو حرمت‌ها و مقدسات دینی مردم بود. به نوعی مقدسات دینی مردم علیه اصل دین استفاده شد.

می‌شود از احکام و مقدسات دینی، علیه دین استفاده کرد؛ مثل داعشی‌ها و اهل جمل!

بعضی‌ها می‌گفتند: چرا می‌گویید «اخلاق می‌تواند علیه دین باشد!» اگر این‌طوری بگویید، از احکام و توحید هم علیه دین می‌شود استفاده کرد! گفتم: اتفاقاً همین‌طور است، از اینها هم علیه دین استفاده می‌شود. همین داعشی‌ها از کلمۀ توحید، سوءاستفاده می‌کردند و چه سرهایی می‌بریدند و چه جنایت‌هایی می‌کردند. پس می‌شود از عقاید و احکام و از مقدسات دینی، علیه دین استفاده کرد.

امیرالمؤمنین(ع) قبل از جنگ جمل، این عبارت را فرمودند: «قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ» (نهج‌البلاغه، خطبه 173) باب جنگ بین شما و بین اهل قبله باز شده است. «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ» و این عَلم را کسی نمی‌تواند حمل کند مگر اهل بینایی و بصیرت و اهل صبر و مقاومت.

پس غیر از بصیرت، باید مقاومت هم داشته باشیم چون در این جاها، مقاومت انسان خیلی راحت کم می‌شود. در مقابل کفار، انگار مقاومت انسان بیشتر است و تکلیفش معلوم‌تر است اما در اینجا دچار تردید می‌شود.

بعضی‌ها نمی‌دانند کدام حرف حق را کجا استفاده کنند؛ شاید الان جایش نیست!

حضرت در ادامه می‌فرماید: «وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ» علم به مواضعِ حق هم باید داشته باشند. یعنی اینکه کجا موقع کدام حق است، شما باید موضعش را تشخیص بدهید. بعضی‌ها نمی‌دانند کدام حرف حق را کجا استفاده کنند، شاید الان جای این حرف حق نباشد. همۀ ما در معرض این‌جور امتحانات قرار می‌گیریم.

همۀ ما در زندگی‌های عادی خودمان در معرض این‌جور مشکلات قرار می‌گیریم، ما دائماً داریم خودمان را توجیه می‌کنیم، انسان بهانه و معاذیر می‌آورد ولی اگر دقت کند، خودش می‌فهمد که اینها توجیه است «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ» (قیامه، 14و15)

در مواضع مختلف، چگونه باید تشخیصِ درست بدهیم؟

ما می‌خواهیم تحریف‌هایی که در زمان امیرالمؤمنین(ع) اتفاق افتاد را ببینیم تا بفهمیم در مواضع مختلف، چگونه باید تشخیصِ درست بدهیم. دوستان نترسند از اینکه «وای اگر ما بد تشخیص بدهیم، چه باید بکنیم؟» یکی از جملات امیرالمؤمنین(ع) را می‌خوانم تا از این کلام حضرت در این‌باره مدد بگیرند.

امیرالمؤمنین(ع) بعد از جنگ صفین سخنان مفصلی دارند، من‌جمله این سخنانی که در ادامه برای شما می‌خوانم؛ این همان سخنرانی حضرت است که می‌فرماید من بیست و هشت حکم را که تغییر کرده بود، از ترس مردم نتوانستم اصلاح کنم. امیرالمؤمنین(ع) بعضی وقت‌ها نماز مردم را درست نمی‌کرد و برای بعد می‌گذاشت ولی حکومت معاویه را حتی یک روز هم نمی‌خواست اجازه بدهد که ادامه پیدا کند. این تشخیص اولویت‌ها خیلی مهم است. در جنگ جمل، ابن‌عباس به امیرالمؤمنین(ع) گفت: به طلحه و زبیر دو تا شهر بدهید اداره کنند. حضرت فرمود: اگر می‌خواستم این منفعت‌ها و ضررهای دمِ دستی را نگاه کنم، خُب معاویه را می‌گذاشتم بماند (به دلایل مختلف؛ مثلاً اینکه او قدرت و نفوذش بیشتر است و فعلاً ساکت است و...) من معاویه را هم اجازه نمی‌دهم بماند (قالَ: أرى أنَّهُما أحَبَّا الوِلایَةَ؛ فَوَلِّ البَصرَةَ الزُّبَیرَ، ووَلِّ طَلحَةَ الکوفَةَ؛ فَإِنَّهما لَیسا بِأَقربَ إلَیکَ مِنَ الوَلیدِ وَابنِ عامِرٍ مِن عُثمانَ. فَضَحِکَ عَلِیٌّ، ثُمَّ قالَ: وَیحَکَ، إنّ العِراقَینِ بِهِمَا الرِّجالُ وَالأَموالُ، ومَتى تَمَلَّکا رِقابَ النّاسِ یَستَمیلَا السَّفیهَ بِالطَّمَعِ، ویَضرِبَا الضَّعیفَ بِالبَلاءِ، ویَقوَیا عَلَى القَوِیِّ بِالسُّلطانِ، ولَو کُنتُ مُستَعمِلًا أحَدا لِضُرِّهِ وَنَفعِهِ لَاستَعمَلتُ مُعاوِیَةَ عَلَى الشّامِ؛ الإمامة والسیاسة، ج1 ،ص71)

در فتنه‌ها، شیطان فقط می‌تواند «دوستان خودش» را فریب دهد و بر آنها مسلط شود

امیرالمؤمنین(ع) از ماجراهای تحریف دین، به تعابیر مختلف سخن می‌گوید، مثلاً در آن سخنرانی بعد از صفین-که عرض کردم- می‌فرماید: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ» (نهج‌البلاغه، خطبه50) آغاز فتنه‌ها، اهواء نفسانی است که تبعیت می‌شود و احکامی است که بدعت گذاشته می‌شود. بعد می‌فرماید: «وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ» اینها یک مقدار حق را با یک مقدار باطل، قاطی می‌کنند و دین را تحریف می‌کنند.

در ادامه می‌فرماید: «فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى» وقتی محیط را مشوّش می‌کنند، شیطان بر دوستان خودش مسلط می‌شود و کسانی که خداوند به آنها لطف دارد، نجات پیدا می‌کنند.

در فتنه‌ها، شیطان فقط می‌تواند «دوستان خودش» را فریب دهد و بر آنها مسلط شود. یعنی اگر کسی دوست شیطان باشد، در فتنه‌ها، به اشتباه می‌افتد و درست تشخیص نمی‌دهد. اما کسی که متقی باشد و یک ایرادهای خاصی نداشته باشد، خدا او را نجات خواهد داد.

چرا طرفداری از علی(ع) طلحه و زبیر را نجات نداد؟ چون با نیتِ مخلصانه نبود

یک مثال دیگر هم عرض کنم. طلحه و زبیر صریحاً گفتند که ما وقتی در شورا بودیم، در مقابل عثمان، به علی(ع) رأی دادیم، آیا این نحوۀ برخورد علی(ع) با ما درست است؟ این نشان می‌دهد وقتی ما کار مخلصانه‌ای انجام ندهیم، حتی اگر کار خوبی هم باشد، یک روزی خداوند ما را می‌زند و می‌گوید: «این کار خوب را برای چه انجام دادی؟»

این تنبیه طلحه و زبیر بود برای اینکه نیت‌شان در طرفداری از علی(ع) خالص نبود. دیگر بالاتر از طرفداری از امیرالمؤمنین(ع) چه چیزی هست که بخواهد انسان را نجات بدهد؟ چرا طرفداری از علی(ع) طلحه و زبیر را نجات نداد؟ چون نیت‌شان خالص نبود. لذا اینها در یک چالشی افتادند که امیرالمؤمنین(ع) فرمود که اینها برای حکومت، صلاحیت ندارند لذا اینها علیه امیرالمؤمنین(ع) قیام کردند و صریحاً می‌گفتند که علی(ع) به ما بی‌وفایی کرد!

پس اگر طلحه و زبیر به چنین جایی می‌رسند، به‌خاطر اعمال غیرمخلصانۀ قبلیِ آنها است، حتی اگر نام این عمل غیرمخلصانۀ آنها «طرفداری از علی(ع)» باشد.

چه کسی می‌تواند به تشخیص خودش اعتماد کند؟ کسی که هر روز محاسبۀ نفس بکند

پس اگر ما جایی در تشخیص‌های خودمان اشتباه کردیم، به خاطر این است که یک رفاقتی با شیطان داریم، و الا هیچ فتنه‌ای ما را دچار تشخیص اشتباه نخواهد کرد. (یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ)

چه کسی می‌تواند به تشخیص خودش اعتماد کند؟ کسی که هر روز محاسبۀ نفس بکند. می‌فهمد که اینجا مشکل دارد یا نه؟ کسی که هر روز محاسبۀ نفس نکند، از خودش خبر ندارد به همین دلیل، اهل‌بیت(ع) فرمودند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْم‏» (کافی، ج2، ص453) اگر هر روز محاسبه نفس کنی، خودت را بهتر می‌شناسی و می‌فهمی چه خبر است.

یکی از جاهایی که محل محاسبه است، استغفار است، چرا این‌قدر روی نماز شب تأکید می‌کنند؟ یک دلیلش همین استغفار است. اگر من استغفار را شروع کنم، کم‌کم عیب‌های خودم را پیدا می‌کنم، وقتی عیب‌های خودم را پیدا کردم، تحت تأثیر عیب‌های خودم قرار نخواهم گرفت. همین که عیب خودم را ببینم و از خدا حیا کنم، خدا می‌فرماید من این بنده‌ام را می‌بخشم، کار زیادی لازم نیست انجام بدهد. خدا برای چنین بنده‌ای «کفران سیئات» انجام می‌دهد (کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ؛ محمد، 2)

یکی از آثار گناه این است که انسان دچار تشخیص غلط می‌شود

یعنی آثار گناهش را از بین می‌برد و پاک می‌کند. یکی از آثار گناه این است که انسان غلط می‌بیند و دچار خطای دید و نگاه می‌شود. انسان اگر به خودش بیاید، می‌تواند درست تشخیص بدهد.

امیرالمؤمنین(ع) در کنار جنگ جمل، با زبیر سخن گفت و او را به خودش آورد و به او گفت که یادت هست من و تو خدمت رسول‌خدا(ص) بودیم و ایشان به تو فرمود که تو در چنین موقعیتی دچار فتنه خواهی شد و در مقابل من می‌ایستی؟ گفت: بله الان یادم آمد، چه‌کار کنم؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خُب کنار برو و بگو من با علی بن ابیطالب نمی‌جنگم. زبیر می‌‌خواست جنگ را رها کند اما با تحریک پسرش گفت: اگر جنگ را رها کنم، زن‌های بصره مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند که او از جنگ می‌ترسد! (فقال: کفِّر عن یمینک، لئلا یتحدثنّ نساء قریش، أنّک جبنت و ما کنت بجبان. قال: صدقت اذا...؛ وقعة الجمل، ص130)

زبیر شمشیر کشید و دلیرانه و تنها به سپاه امیرالمؤمنین(ع) حمله کرد. حضرت فرمود: راه را باز کنید و عقب بیایید، به او میدان بدهید و بگذارید او رجز بخواند. او را نزدند، زبیر هم داغ شده بود داشت یک اشتباه دیگر مرتکب می‌شد؛ او می‌خواست شجاعت خودش را اثبات کند. اشتباه پشت اشتباه! بعد هم از میدان جنگ بیرون رفت و با علی(ع) نجنگید، یک کسی او را بیرون میدان جنگ در بیابان به قتل رساند و در واقع او نفله شد.

چه شد که زبیر با آن‌همه جهاد در رکاب پیامبر(ص) دچار اشتباه شد؟

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: در زمان رسول‌خدا(ص) در یک ماجرایی، زبیر یک حسادتی نسبت به من در قلبش آمد و پنهان کرد، که کارش به اینجا کشید. (أما واللّه‏ لولا ما کان من أمر حاطب بن أبی بلتعة، ما اجترأ الزبیر على قتالی ؛ الجمل للمفید، ص389) (ویشیر بأمر ابن بلتعة إلى رسالته إلى أهل مکة... فأرسل علیا والزبیر علیها فأنکرت وصدّقها الزبیر ورجع عنها فقال علیّ: یخبرنا النبی وأنت تقول: لا کتاب معها؟! واستخرجه منها، فحسده الزبیر علیها ؛ موسوعۀ التاریخ الاسلامی، ج4 ،ص620) فاجعه اینجاست که این حسادت را نسبت به علی(ع) پنهان کرده بود اما باز هم در ماجرای آتش گرفتن درِ خانۀ علی(ع) جلو آمد و از علی(ع) و فاطمه(س) دفاع کرد! چطور می‌شود که آدم یک بدی‌هایی را این‌گونه در خودش نگه دارد.

در ماه رمضان که ماه عبادت است، دعا کنیم که از این مشکلات و عیوب پنهان نجات پیدا کنیم. رزمندگانی که شهید می‌شدند و این وصیت‌نامه‌های فوق‌العاده را می‌نوشتند، می‌دانید اینها چقدر گریه می‌کردند! یعنی در کنار آن جهادی که می‌کردند این گریه و مناجات را هم داشتند، طلحه و زبیر خیلی پای رکاب رسول‌خدا(ص) جهاد کردند اما ظاهراً این محاسبۀ نفس و این گریه‌ها را نداشتند.

چه کسانی در فتنه‌ها دچار اشتباه می‌شوند؟ کسانی که دوست شیطان هستند و شیطان بر آنها مستولی می‌شود

پس در فتنه‌ها چه کسانی دچار اشتباه می‌شوند؟ کسانی که دوستان شیطان هستند و شیطان بر آنها مستولی می‌شود. پس وقتی می‌گوییم «اگر تشخیص نباشد، دین‌داری هم به درد نمی‌خورد» دین‌دارن نترسند. منتها دوست شیطان نباید بود، اهل تقوا باید بود. از هوای نفس نباید تبعیت کرد. من از کجا بفهمم که الان وضع من چگونه است؟ انسان بر خودش آگاه است، ولو اینکه معاذیر و بهانه بیاورد.

البته همان‌طور که قبلاً بیان شد-غیر از محاسبۀ نفس و استغفار- «علم به مواضع حق» هم لازم است که حضرت فرمود: «لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ» مثلاً ما وقتی می‌خواهیم امر به معروف و نهی از منکر بکنیم، باید جای آن را بدانیم. آیت الله بهجت(ره) می‌فرمود: قبل از انقلاب، در مسافرت‌های خودم اگر کسی موسیقی حرام می‌گذاشت، بعضاً نهی از منکر نمی‌کردم، چون من از آن فرد، سخن ارتداد شنیده بودم، الان که دارد گناه می‌کند اگر یک چیزی بگویم، کلاً مرتد می‌شود و به همه چیز ناسزا می‌گوید! نباید او را از فسق به ارتداد بکشانم.

چرا احترام به پیامبر(ص) اهل جمل را نجات نداد؟

علم به مواضع حق، خیلی مهم است. در کنار زمین خوردن آدم‌هایی مثل طلحه و زبیر، شما ببینید بعضی از مردم به خاطر مقدسات خودشان چه‌کار می‌کردند! مثلاً برای نگه داشتن عنان ناقۀ همسر پیامبر(ص) چه تعداد دست‌ بریده شد! این را در تاریخ نوشته‌اند (ده‌ها دست بریده شد) خُب آنها چرا ناقه را نگه می‌داشتند؟ به‌خاطر حرمت پیامبر(ص). سؤال بنده این است: چرا این احترام به پیامبر(ص) که می‌خواستند این احترام را نسبت به همسر ایشان نشان بدهند، آنها را نجات نداد؟

در کنار اینها از یک جوان ایرانی برای شما مثال بزنم. وقتی امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید، حذیفه آمد و به مردمِ شهری که در آنجا حاکم بود(در مناطق شمال عراق) گفت: بالاخره کار رسید به دست آن کسی که باید برسد. این جوان پرسید: یعنی چه؟ مگر بنا بود دست چه کسی باشد؟ حذیفه دربارۀ حق امیرالمؤمنین(ع) برای مردم توضیح داد این جوان بعد از سخنرانی حذیفه نزدیک رفت و گفت: چرا ما تا الان این مسائل را دربارۀ علی بن ابی‌طالب نمی‌دانستیم؟ حذیفه گفت: خب تا حالا ممنوع بود! جوان گفت: بیشتر برای ما توضیح بدهید. حذیفه هم بیشتر توضیح داد. جوان بلند شد و گفت: الان امیرالمؤمنین(ع) کجاست؟ حذیفه گفت: دارد به سوی بصره حرکت می‌کند. جوان گفت: من شیفتۀ ایشان شدم، باید بروم. با یک توضیح، بلند شد و رفت پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت. واقعاً نمی‌شود بیان کرد که هدایت‌یافتن چقدر زیباست. (قَالَ الْفَتَى أَخْبِرْنَا کَیْفَ کَانَ ذَلِکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ حُذَیْفَةُ إِنَّ النَّاسَ کَانُوا یَدْخُلُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص...؛ إرشاد القلوب دیلمی، ج2، ص323)

آن جوان رفت و در سپاه علی(ع) قرار گرفت. قبل از شروع نبرد، امیرالمؤمنین فرمود: یک نفر قرآن بردارد و این مردم را به قرآن دعوت بکند و به قرآن قسم بدهد. این جوان که تازه با امیرالمؤمنین(ع) آشنا شده بود، گفت: یا علی بن ابیطالب من این کار را می‌کنم. حضرت فرمود نه تو جوان هستی، آنها تو را می‌کُشند. او گفت: بگذارید من این کار را انجام بدهم. نه من این کار را می کنم. حضرت خواست کسان دیگری برای این کار بروند، ولی این جوان اصرار کرد که من این کار را می‌کنم! حضرت فرمود اگر بروی، تو را قطعه‌قطعه‌ می‌کنند.

گفت: مهم نیست من این کار را می کنم. بالاخره رفت جلوی لشکر و قرآن را به دست راستش گرفت. دستش را زدند، قرآن را به دست چپش گرفت، دست چپش را زدند. قرآن را به روی سینۀ خودش نگه داشته بود تا او را به شهادت رساندند و قطعه‌قطعه‌اش کردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود بروید بدنش را بیاورید. (فَقَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ مَا شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَنْ أُقْتَلَ فِی طَاعَتِکَ فَأَعْطَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْمُصْحَفَ فَتَوَجَّهَ بِهِ نَحْوَ عَسْکَرِهِمْ فَنَظَرَ إِلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ إِنَّ الْفَتَى مِمَّنْ‏ حَشَا اللَّهُ قَلْبَهُ نُوراً وَ إِیمَاناً وَ هُوَ مَقْتُولٌ وَ لَقَدْ أَشْفَقْتُ عَلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ وَ لَنْ یُفْلِحَ الْقَوْمُ بَعْدَ قَتْلِهِمْ إِیَّاهُ ؛ إرشاد القلوب دیلمی، ج‏2، صص323- 342)

اصلاح برداشت‌های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین - استاد پناهیان

⮜⮜⮜سایر جلسات «اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین» را دنبال کنید⮞⮞⮞

کلمات کلیدی: 
Share