زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا / شاعر : شهریار
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا / شاعر : شهریار
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
ی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را