شعر نیمایی

اگر سنگ، سنگ...اگر آدمی، آدمی است / شاعر : قیصر امین پور

اگر سنگ، سنگ...
اگر آدمی، آدمی است

لحظه ی دیگر اما تا کجا باد؟ تا کی؟ / شاعر : قیصر امین پور

لحظه ی چشم واکردن من
از نخستین نَفَسْ گریه

هرگز دلم نخواست بگویم: هرگز / شاعر : قیصر امین پور

هرگز دلم نخواست بگویم:
هرگز
مرگ از طنین هرگز
می زاید

راستی روزهای سه شنبه پایتخت جهان بود! / شاعر : قیصر امین پور

بهترین لحظه ها
روزها
سالها را
با تمام جوانی

چهارم شخص مجهول / شاعر : قیصر امین پور

باری من و تو بی گناهیم
او نیز تقصیری ندارد
پس بی گمان این کار

باور نمی کنم که ناگهان به سادگی آب از ساحل سلام دل برکنم / شاعر : قیصر امین پور

باور نمی کنم
که ناگهان به سادگی آب

گل های کاغذی نیز با سیم خاردار در چشم ما عزیز نمی مانند / شاعر : قیصر امین پور

 وقتی که غنچه های شکوفا

از خوبی تو بود که من بد شدم! / شاعر : قیصر امین پور

اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...

گفت: احوالت چطور است؟ / شاعر : قیصر امین پور

گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گُل!

راستی در میان این همه اگر تو چقدر بایدی! / شاعر : قیصر امین پور

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را