درد بی درمان

انجمن‌ها: 

اي دواي درد بي درمان من

مرهم داغ دل بريان من

اي که هم جاني و هم جانان من

اي که هم ديني و هم ايمان من

در غم تو بي سر و سامان شدم

هم سر من باش و هم سامان من

از سر هر دو جهان برخواستم

تا تو هم اين باشي و هم آن من

خان و مانم گو برو در راه تو

بس بود عشق تو خان و مان من

گنج مهر خود نهادي در دلم

کردي آباد اين دل ويران من

محو کن بود و نبودم تا ز (فيض)

آن تو ماند نماند آن من

Share