غزلیات استاد شهریار

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم / شاعر : شهریار

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم / شاعر : شهریار

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام / شاعر : شهریار

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام / شاعر : شهریار

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام
شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته ام

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل / شاعر : شهریار

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک / شاعر : شهریار

به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک

به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ / شاعر : شهریار

به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس / شاعر : شهریار

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس / شاعر : شهریار

اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس

شبها به کنج خلوتم آواز می دهند / شاعر : شهریار

شبها به کنج خلوتم آواز می دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند