افزودن دیدگاه جدید

*تدبیر امام صادق(علیه‌السلام) برای حفظ امامت*
------------------------------------------------------
منصور دوانیقی پس از این‌که امام صادق(علیه‌السلام) را به شهادت رساند تصمیم به قتل وصی ایشان گرفت.
از این‌رو به حاکم مدینه [محمد بن سلیمان] نامه نوشت که وصی امام(علیه‌السلام) را گردن بزند.
علمای شیعه از «ابوايوب جوزی» روايت کرده‌اند که او گفت: «نیمه‌های شب منصور دوانيقی من‌را طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه‌ای در دست دارد و می‌خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گريه کرد و گفت اين نامه‌ی محمد بن سليمان [والی مدینه] است که نوشته، جعفر بن محمد(عليهماالسلام) وفات نمود؛ سپس سه بار گفت: «انّا لله و انّا اليه راجعون» سپس گفت: «کجا مانند جعفربن محمد(عليهماالسلام) یافت می‌شود؟».
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنويس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسيد که امام پنچ نفر را وصی خویش قرار داده است. و آن پنج نفر عبارتند از:
۱_خليفه [خود منصور]
۲_محمد بن سليمان [والی مدينه]
۳_ پسر ایشان خود عبدالله
۴_حضرت موسی ابن جعفر(علیه‌السلام)
۵_ حميده مادر امام موسی(علیه‌السلام).
چون منصور نامه را خواند با ناراحتی گفت: اين‌ها را نمی‌توان کشت». [۱].
«ابن شهر آشوب» در «مناقب» از «داود بن كثير رقى» نقل كرده: ن مرد خراسانى مى‌‏گوید: در این بین، که ما نشسته بودیم مردى‏ اعرابى وارد شد و گفت: من از مدینه مى‌‏آیم و جعفر بن محمّد(علیه‌السلام) وفات یافته است. ابوحمزه از شنیدن این خبر، نعره زد و دو دست خود را بر زمین کوبید. آن وقت، از آن عرب بادیه نشین پرسید: آیا شنیدى که امام چه کسی را وصىّ خویش قرار داد؟
اعرابی گفت: پسرش عبداللّه و پسر دیگرش حضرت موسى(علیه‌السّلام)، و منصور خلیفه را وصی خویش قرار داده است. ابو حمزه ثمالی گفت: حمد خدای را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گم‌راه شویم و گفت: «دلّ على الصّغیر، و بیّن على الکبیر، و ستر الأمر العظیم: و ما را بر صغير راهنمايى كرد و براى ما از كبير بيان كرد و امرى عظيم را پوشيده داشت».
ابو حمزه، نزد قبر امیر المؤمنین(علیه‌السلام) رفت و مشغول نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. ابوجعفر می‌گوید: من نزد ابوحمزه رفتم و گفتم: براى من این چند کلمه را که گفتى تفسیر کن که مقصودت چیست.
او گفت: وصیّ قرار دادن منصور، آشکار است که براى تقیّه است تا او وصىّ امام را به قتل نرساند. و فرزند کوچک که امام موسى(علیه‌السلام) است را با فرزند بزرگ‏‌تر که عبد اللّه است به عنوان وصی ذکر فرمود تا مردم بدانند که عبداللّه قابل امامت نیست! زیرا که اگر فرزند بزرگ، نقص و علّتى در بدن و دین نداشته باشد ‏‌بایستی که او امام باشد، ولی عبدالله افطح در بدن فیل پاست _ [عبدالله معلولیت و نقص عضو داشت و پایش مانند فيل پهن بود و پنجه نداشت و به همین علت به وی افطح می‌گفتند و در امامت شرط است که امام نباید هیچ نقصی در بدن داشته باشد] _ و او دینش ناقص است و به احکام شریعت، جاهل است. اگر او این نواقص را نمی‌داشت امام در وصایت به او اکتفا مى‌‏نمود؛ پس از آنجا دانستم که حضرت موسی‌بن‌جعفر(علیه‌السلام) امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی، تنها برای حفظ جان امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است».[۲]
در نتیجه: امام صادق(علیه‌السلام) با علم امامت و آگاهی از آینده و تدبیری مناسب، توانست جان امام کاظم(علیه‌السلام) را حفظ کند و به شیعیان خود بفهماند که امام بعدی اوست.
______________________
پی‌نوشت:
[۱]. کافی، ج۱، ص۳۱۰، بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۳، ح ۸ از غیبت شیخ طوسی.
[۲]. قطب الدين راوندى‏، الخرائج، قم، مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏، ۱۴۰۹ق، ج ۱، ص ۳۲۸- ۳۲۹./ و علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج۴۷، ص۲۵۱