مفهوم اجمالى صبر

بنابر آنچه مجموعا از روايات به دست مى آيد صبر را اينگونه مى توان تعريف كرد : مقاومت آدمى در راه تكامل در برابر انگيزه هاى شرآفرين فسادآفرين و انحطاط آفرين. براى مثال مى توان فعاليت يك كوهنورد را در نظر گرفت...

در راه رسيدن به قله ى بلند كوه موانعى موجود است و اين موانع چه از درون وجود آدمى و چه در خارج از هستى او هر كدام به نوعى مزاحم و جلوگير حركت اويند : از درون راحت طلبى و ترس و نوميدى و هوس هاى گوناگون او را از رفتن باز مى دارند و به صورت وسوسه هائى دامنگير انگيزه ى حركت و صعود را در او مى ميرانند و از برون سنگ و صخره و گرگ و دزد و خار و غيره... عملا پاى او را از پيشروى باز مى دارند. كسى كه با مزاحم هائى از اين قبيل روبرو است يا از شروع اين راه خطرناك و پردردسر و ادامه ى آن منصرف مى گردد و يا در برابر آنها مقاومت ورزيده و هر مانعى را به كمك اراده و حوصله از سر مى گذارند و به كار و راه خود ادامه مى دهد... اين دومى صبر است. 
انسان در دوران زندگى محدود خود در اين جهان و در فاصله ى ميان ولادت و مرگ رهسپار راهى و راه پيما بسوى سرمنزلى است. او اساسا براى اينكه هر چه بيشتر خود را به آن سر منزل نزديك كند آفريده شده است. همه ى وظائف و تكاليفى كه بر دوش انسان نهاده شده وسيله ها و گامهاى لازمى هستند كه او را به آن هدف نزديك مى كنند. محيط و جامعه ى اسلامى كه اولين و نزديكترين هدف اديان الهى و انبياى بزرگ ساختن و پرداختن آن بود ميدان و فضاى مناسبى براى پيمودن اين راه و رسيدن به آن سرانجام است.

آن هدف در عبارتى كوتاه عبارت است از : تعالى و تكامل انسان و گشوده شدن سرچشمه هاى استعداد در وجود او همان چيزى كه در آثار مذهبى با تعبيراتى از قبيل([ : متخلق شدن به اخلاق الهى]) [(قرب به خدا]) و... معرفى شده است. در اين راه كه البته راهى دشوار و پرزحمت است و موانع فراوانى وجود دارد هر يك از اين موانع به تنهائى كافى است كه راهنورد قله ى كمال و تعالى را از ادامه ى راهش باز دارد. از درون همه صفات و خصلت هاى پليد و ناموزون و از برون همه ى نابسامانى هاى دنياى عينى و واقعى سلسله ى خار راه ها و صخره ها و مانع ها را پديد مى آورند. صبر يعنى : در برابر همه ى اين مانع ها مقاومت ورزيدن و با اراده و عزمى استوار از آنها گذشتن و رهسپردن. چنانكه گفتيم همه ى تكاليف اسلامى چه فردى و چه اجتماعى وسيله ها و گامهائى در راه رسيدن به اين مقصدند و بنابراين هر كدام به نوبه ى خود مقصدى نزديك اند.
براى كسى كه به شهرى دور دست سفر مى كند و در بيابانها راه مى سپرد رسيدن به هر آبادى و هر منزل بين راه و پيش از شروع حركت دست يافتن به ساز و برگ سفر هدفى نزديك است. منتهی هدف و مقصدى كه خود مقدمه و وسيله ای است در راه آن هدف نهائى و اصلى. بلكه برداشتن هر گامى در عين آنكه وسيله ای براى حصول نتيجه ى نهائى است خود نتيجه ى چندين مقدمه ى ديگر و هدفى نزديك محسوب مى گردد. و مقصود از اين سخن آنكه براى رسيدن به هر يك از اين هدف ها و مقصدهاى نزديك نيز شرط اساسى دارا بودن صبر و به كار بردن اين حربه ى قاطع و برا است. همانطور كه در راه آن هدف نهائى موانع فراوانى هست در راه هر يك از تكاليف و وظائف اسلامى نيز كه همه هدف هائى نزديك و در عين حال وسيله هائى براى هدف نهائى اند موانع درونى و برونى بيشمار موجود است : از طرفى انگيزه هاى انحطاط آفرين درونى مانند :

تنبلى
سهل انگارى
بى تفاوتى
خودپرستى
خودشگفتى
رياست طلبى
شهرت طلبى
هوسهاى جنسى
مال افزائى و دهها خصلت پليد و خسارت زاى ديگر... و از سوى ديگر اوضاع و شرائط نامساعد و مزاحم و جهت گيرى هاى قهرى و جبرى كه بر اثر شكلها و نظام هاى اجتماعى بر آدميان تحميل مى شود هر يك به نوعى وى را از انجام تكاليف سازنده اش چه تكاليف فردى مانند عبادات و چه تكاليف عمومى مانند تلاش در راه اعلاى كلمه ى حق باز مى دارند. آن چيزى كه مى تواند انجام هر تكليفى و برداشتن هر گامى و سپردن هر راهى و رسيدن به هر نتيجه ای را تضمين كند مقاومت آدمى در برابر اين موانع و گذشتن از فراز اين مزاحم ها است يعنى : صبر.

تفكرى و بينشى و برداشتى است از جهان و انسان(جهان بينى).

2 - برمبناى آن اصول عملى و خط مشى كلى حركت و فعاليت انسان(ايدئولوژى).
3 - در چهارچوب آن مقرراتى كه روابط ضرورى و حتمى انسان يعنى رابطه اش : با خدا با خويشتن با انسان هاى ديگر و با موجودات غيرانسانى را ترسيم و معين مى كند.
4 - و براى افزودن شتاب معقول و تلاش لازم در روند تكامل و تعالى واقعى و به دست آوردن موفقيت در ميدانهاى زندگى و در صحنه ای كه آدمى در جهت تكاملى ناگزير از حضور در آن است يك سلسله دستورات و آموزشهاى اخلاقى. البته در اين مجموعه مسائل فردى(يعنى آنچه مستقيما به مصالح فردى و شخصى افراد مربوط مى شود) هست و مسائل اجتماعى يعنى آنچه با گروه هاى عظيم و قشرهاى بزرگ بشرى يا اجتماع انسانيت و اجتماع مسلمين ارتباط مى يابد نيز هست. اكنون در اين مجموعه صبر داراى چه نقشى و چه اثرى است ؟ با تعبيرى ديگر : يك انسان وابسته به دين يك مؤمن بايد به اصولى اعتقاد ببندد به مقرراتى عمل كند با خصوصيات و ويژگيهائى در اخلاق و روحيات آميختگى داشته  اشد. اگر اين سه جريان در زندگى كسى يافت شود او براستى و درستى وابسته به دين است مؤمن است.
مى خواهيم معلوم كنيم كه نقش صبر در ايمان چنين كسى در ديندارى و مسلمانى اش چيست ؟ در يك شكل هندسى كه داراى اضلاع و زوايائى است هر خطى هر گوشه يا هر قوس و نيم دائره ای داراى موضع و تأثيرى است.
صبر در شكل هندسى ايمان يك فرد يا در نقشه ى كلى دين داراى چه اثرى و چه موضع خاصى است ؟ براى مثال مى توان اتومبيلى را در نظر گرفت كه قرار است كسانى را با همه ى محمولات ولوازمشان به سوى مقصدى حركت دهد بيابانها را طى كند و بسلامت به نقطه ى مورد نظر برسد. وسيله ای كه اين اتومبيل را حركت مى دهد چيست ؟ موتور است. چيزيكه به موتور نيرو و جان مى بخشد كدام است ؟ بنزين. صبر را مى توان موتورى در راهپيماى تكامل - يعنى دين - دانست يا بنزينى براى اين موتور. اگر صبر نباشد سخن حق و منطق استوار مكتب عالى دين فهميده نمى شود و معارف اين مكتب در چهره ى برترين معارف بشرى در جهان پابرجا نمى ماند و اميد و انتظار روز پيروى دين به مؤمنان و گرويدگان گام ثابت و دست نيرومند نمى بخشد و مقررات و قوانين سازنده دين كه يكسره با طغيان غرايز بشرى ناسازگار است به كار نمى افتد. اگر صبر نباشد ميدان مجاهدت براى خدا و دين به گورستان ايدآلها تبديل مى شود كنگره ى جهانى حج كه ميعاد برادران دورافتاده است خالى مى ماند زمزمه ى شورانگيز مناجاتيان خلوت نيمه شب ها خاموش مى گردد صحنه ى تمرين جهاد با نفس يعنى روزه دارى و امساك اختيارى از رونق مى افتد شريان اقتصادى جامعه اسلامى مى خشكد و انفاق فى سبيل الله متروك مى گردد. اگر صبر نباشد همه ارزشهاى علمى و اخلاقى اسلام تقوا و امانت و صدق و ورع به دست فراموشى سپرده مى شود و خلاصه هر كسى از دين و انسانيت كه به تلاش و كوشش و عمل محتاج است از اين شرط اساسى محروم مى ماند زيرا دين به عمل است و عمل به صبر است پس آنچه به اين مجموعه ى عظيم جان و توان مى بخشد آنچه اين قطار را حركت مى دهد صبر است. با اين بيان مى توان به وضوح مفاد و معناى اين الهام آسمانى را كه به چند سند و از چند نفر از معصومين عليهم السلام با اندك اختلافى در بعضى الفاظ نقل شده و به ما رسيده است دانست كه :([ الصبر من الايمان بمنزله الرأس من الجسد ](صبر در پيكره ى ايمان همانند سر است در پيكر انسان.[1]

سر در بدن داراى خاصيت حياتى قاطع است فقدان هر يك از اعضاى ظاهر بدن را مى توان تحمل كرد دست و پا و چشم و گوش را... اما سر كه مركز فرماندهى اعصاب است اگر نباشد يا اگر فلج باشد همه ى اين اعضا و ديگر اندام هاى بدن فلج است. ممكن است زنده بماند اما در عمل و اثر با مرده تفاوتى نخواهد داشت. اى بسا كارى كه يك عضو ديگر انجام مى دهد بسى چشمگيرتر باشد اى بسا مشت گره كرده و بازوان قوى و دست و سرانگشت و چشم يك انسان كار  مايانترى را انجام دهد اما اين همه به بركت وجود سر است. صبر نيز چنين است. اگر صبر نباشد توحيد هم نمى پايد، نبوت و بعثت پيامبران به ثمر نمى رسد جامعه ى الهى و اسلامى تشكيل نمى گردد حقوق مستضعفان استيفاء نمى شود نماز و روزه و عبادت و ذكر نيز بر جاى نمى ماند. پس صبر است كه به همه ى ايده هاى دين و انسانيت تحقق مى بخشد. اگر در آغاز اسلام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر روى سخن حق خود نمى ايستاد و در برابر آنهمه جريانهاى مخالف مقاومت نمى كرد مسلما آهنگ اسلام از چهار ديوار خانه ى خود آنحضرت فراتر نمى رفت و شعار([ لااله الاالله](در نقطه ى آغاز پايان مى يافت. آنچه اسلام را نگاه داشت صبر بود. اگر اولياء خدا و انبياء عظام الهى صبر نمى ورزيدند امروز از رشته ى توحيد خبر و اثرى نمى بود. عاملى كه پيام الهى و رشته ى توحيد را از صدر خلقت بشر تا امروز پاينده داشته صبر پرچمداران اين فكر بوده است و از امروز تا قيامت نيز چنين خواهد بود. منطقى ترين سخنها و ايده هاى بشر اگر با صبر صاحبان و مناديانش همراه نباشد همان در گلوها و بر زبانها خشكيده و در لابلاى امواج متلاطم اقيانوس تاريخ محو و نابود خواهد شد پس كاملا قابل قبول و فهميدنى است كه : الصبر من الايمان بمنزله الرأس من الجسد... اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه ى([ قاصعه]) تحول زندگى مستضعفان تاريخ و پيروزى آنان بر جباران و كاميابى ايده هاى شريف ايشان را چنين تحليل مى كند : حتى اذا رأى الله جدالصبر منهم على الاذى فى محبته والاحتمال للمكروه من خوفه جعل لهم من مضايق البلاء فرجا فابدلهم العزمكان الذل والامن مكان الخوف فصاروا ملوكا حكما و ائمه اعلاما. و بلغت الكرامه من الله لهم مالم تبلغ الامال اليه بهم.[2] هنگامى كه خداوند صبر آنان را بر آزارهائى كه در راه دوستى او وارد مى آمد و تحمل آنان را در برابر حوادث ناگوارى كه به خاطر بيم از خداوند در سر راهشان قرار مى گرفت مشاهده كرد دريچه هاى فرج را در آن تنگناى بلا به روى ايشان گشود... پس مستضعفان به زمامدارانى فرمانروا و پيشوايانى راهنما بدل گشتند و كرامت و عزت آنان به جائى رسيد كه آرزوى بلند پروازشان هرگز بدانجا راه نيافته بود. و اين يك سنت تاريخ است. و لذا تا ابد بر همين منوال خواهد بود. پس براى بيان موضع صبر در مجموعه ى اسلام مى توان گفت : تحقق بخشنده به همه ى ايده ها و هدف هاى دين هدف هاى نزديك و دور ايده هاى فردى و اجتماعى.

 

------------------------------------
[1] كافى ج 2 ص 87 و 89.
[2] نهج البلاغه چاپ صبحى صالح ص 296.

Share