ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم / شاعر : شهریار
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک
به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس