عشقی که درد عشق وطن بود درد او / شاعر : شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
به اختیار گرو برد چشم یار از من
که دور از او ببرد گریه اختیار از من
نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایه تسلی شب های تار من
ای کعبه دری باز به روی دل ما کن
وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن
آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن
یا حریفی نشود رام چه خواهد بودن
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن