حبشه پذیرای مسلمین:

«وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللهِ مِن بَعدِ ماظَلَمُوا»(2)

نو مسلمانان که بیشتر از ضعفا و بردگان بودند مورد اذیت و شکنجه کفار و مشکرین قرار می گرفتند، عمار یاسر و خانواده اش آنقدر تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفتند که بالاخره سمیه مادر عمار نخستین شهید اسلام با حربه ای که ابوجهل به او زد به شهادت رسید و یاسر پدر عمار نیز سرانجام زیر شکنجه جان سپرد.

بلال حبشی را در گرمای نیم روز روی ریگهای داغ بیابان عربستان می خوابانیدند و سنگ بسیار بزرگی را روی سینه او می نهادند تا دست از پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم بردارد و پرستش بتها کند. بر حضرت محمدصلی الله علیه و آله وسلم دشوار بود که اینطور پیروان خود را در بلا و مصیبت ببیند و نتواند انان را یاری کند. ناچار ایشان را دستور داد تا به

حبشه هجرت کنند و فرمود:

«لَو خَرَجتُم إلی أرضِ الحَبَشَهِ فَاِنَّ بِها مَلِکاً لایَظلِمُ عِندَهُ اَحَدٌ وَ هِیَ أرض صِدقٍ حَتّی یَجعَلَ اللهُ لَکُم فَرَجاً ممّا أنتُم فیهِ»

اگر به حبشه روید آنجا پادشاهی است که کسی از او ستم نمی بیند، بروید و آنجا باشید تا خدا شما را از این مصیبت رهایی بخشد.(1)

گروهی از مسلمانان به حبشه رفتند، نجاشی سلطان حبشه مهاجران را به خوبی پذیرفت، آنان در سرزمین وی آزادانه به عبادت خدا می پرداختند. چون فرستادگان قریش به حبشه رسیدند هدیه هایی را که قریش برای اطرافیان نجاشی و شخص او فرستاده بودند تسلیم کردند و نجاشی را گفتند گروهی از بندگان نادان ما از دین قوم خود بیرون رفته و به دین تازه ای درآمده اند که نه ما آن را می دانیم و نه شما، بزرگان قوم و پدران و خویشاوندان این جماعت ما را فرستاده اند تا از تو بخواهیم آنان را نزد قومشان بازگردانی، اطرافیان نجاشی نیز با آن دو تن همداستان شدند. لیکن نجاشی گفت: اینان از میان همه پادشاهان به من پناه آورده اند نمی توانم تحقیق نکرده ایشان را از ملک خود بیرون کنم باید بدانم آنها درباره این دو فرستاده چه می گویند. چون مسلمانان را به حضور طلبید جعفربن ابیطالب از زبان مهاجران

گفت: جناب نجاشی: ما مردمی نادان بودیم، بت می پرستیدیم، مردار می خوردیم، زشتکاری می کردیم، حقوق همسایگان را نمی شناختیم، نیرومندان، ناتوانان را پایمال می کردند اما چنین بودیم تا آنگاه خداوند تبارک و تعالی از میان ما پیامبری را برانگیخت، او را به راستگوئی می شناسیم، به امانت و پرهیزکاری او ایمان داریم او ما را به پرستش خدای یگانه خواند از ما خواست عبادت بتهای سنگی و چوبی را ترک گوئیم از ما خواست راستگو، امانت دار، خویشاوند دوست، خوش سلوک و پرهیزکار باشیم. کار زشت نکنیم، مال یتیم را نخوریم، زنا را ترک گوئیم، خدای یگانه را بپرستیم، نماز بخوانیم، زکات بدهیم، روزه بگیریم، ما به دین پیامبران گرویدیم و پیرو او شدیم. قوم ما تنها به خاطر آنکه چنین دینی را پذیرفتیم به ما ستم کردند، ما را شکنجه دادند تا از این دین دست برداریم و دوباره به بت پرستی باز گردیم، کارهای زشت را که ترک گفته ایم از سر بگیریم. چون کاربر ما دشوار شد به کشور تو پناهنده شدیم و امیدواریم در پناه تو بر ما ستم نشود. نجاشی پرسید از سخنانی که پیامبر شما از جانب خدا آورده چه یاد داری؟ جعفر آیات نخستین سوره مبارکه مریم علیها السلام را خواند. نجاشی و اسقفهای دربار او چندان گریستند که از محاسن آب چشمانشان سرازیر شد.

نجاشی گفت. به خدا سوگند این سخنان همانند سخنان عیسی علیه السلام است. هر دو شعله از یک چراغ است. آنگاه به فرستادگان گفت اینان را به دست شما نخواهم داد. بدین ترتیب یکبار دیگر نور بر ظلمت غلبه کرد و خداپرستی پیروز گردید و فرستادگان قریش شکست خورده برگشتند.(1)

 

Share