چگونگي شناخت روح غربي

عرض شد مبادي فکر غرب آن چيزي است که بيکن طرح مي کند و آن عبارت است از انديشيدن بر روي داده هاي حسّي براي تسلط بر طبيعت. بيکن مبادي تفکر غربي را تدوين کرد و جامعه ي غربِ جديد به جهت آن که آن مبادي را پذيرفت در طول چهار قرن با نظر به شخصيت هايي مثل دکارت و کانت، شبانه روز تلاش نمود و احساس حيات کرد. البته در 50 ساله ي اخير است که چون گذشته ي خود را بازخواني کردند و خود را ناکام يافتند از آن نحوه تلاشي که قبلاً داشتند تا حدّي کاستند. علامه محمد تقي جعفري«رحمة الله عليه» مي فرمودند: مرا به کشور فرانسه دعوت کردند، در ضمن از يک کارخانه ي عينک سازي نيز ديدن کردم، آن جا بود که فهميدم چرا عينک هاي فرانسوي - در آن زمان- در دنيا حرف اول را مي زند. زيرا ملاحظه کرده بودند کارگران در آن جا با عينک هايي که مي سازند زندگي مي کنند، نه اين که عينک بسازند تا صرفاً درآمدي کسب کنند، ساختن آن عينک ها را جزئي از زندگي خود به حساب مي آوردند و به آن جهت در ساختن آن ها نهايت کوشش و دقت را به کار مي بردند. فرانسيس بيکن روح غربي را به عالَمي برد که مردم در آن عالَم، علم تجربي و اعتماد به داده هاي علم تجربي را به عنوان مبادي شخصيت خود پذيرفتند و در همان راستا فرانسوي ها عينک ساختند و آلماني ها و انگليسي ها به تکنيک پرداختند، با اعتماد به آن مبادي بود که شور خاصي در تاريخ غرب ظهور کرد. البته چون آن مبادي اصيل نبود و اراده کرده بودند منقطع از آسمانِ معنويت، تاريخ خود را بسازند، با ناکامي کاملي روبه رو شدند که شما امروزه در غرب شاهد آن هستيد.

تا کسي غرب را در رابطه با عالَمي که مبادي غرب در آن عالَم به وجود آمده نشناسد، غرب را نشناخته است. روح غربي با شناخت مبادي آن شناخته مي شود و نه با تکنيک آن. همين طور که کسي ملت ما را - به عنوان ملتي که تشيع را مبادي خود قرار داده- به راحتي نمي تواند بشناسد مگر آن که روح تشيع را بشناسد. فرض کنيد در ماه محرم يک پژوهشگر غربي بيايد و در جلسه ي عزاداري اباعبدالله(علیه السلام) شرکت کند، مي بيند يک نفر بالاي منبر حادثه اي را نقل مي کند و افراد گريه مي کنند. آيا او با حضور در آن جلسه مي تواند شناخت صحيحي از روح جامعه ي ما داشته باشد؟ بنده يک زماني کتاب هاي عهد عتيق و عهد جديد را مطالعه مي کردم، مانده بودم که يهوديت و مسيحيت چگونه با طرح اين قصه ها مي توانند دينداري خود را ادامه دهند، در حالي که از نظر آن ها اين حادثه ها قصه نيست، ناموس ملتشان است که در حرکات و سکنات قديسان آن ملت بروز کرده است. غرب را نيز کسي مي تواند بشناسد که روح القاء شده توسط بيکن و سپس دکارت را درک کند در آن صورت مي توان همه ي افعال غرب را به کمک آن روح تفسير کرد. آن روح همان عالَم غربي است، عالَم غربي يک مفهوم حصولي و انتزاعي نيست که کسي بتواند بنويسد و ما با مطالعه ي آن از آن مطلع شويم. از اين جهت تأکيد مي کنم عالم غربي را نمي توان در کتاب هاي غرب شناسي پيدا کرد بايد در مبادي آن  جستجو نمود.

با توجه به اين که ما نيز سعي داريم بر روي مبادي مورد نيازِ جامعه و تاريخ امروزمان صحبت کنيم از عزيزان تقاضامندم انتظار نداشته باشند بنده موضوع را با يک فکر انتزاعي در ميان بگذارم. اگر کسي با يک ذهن رياضي بخواهد عرايض بنده و يا کتاب هايي را که خدمتتان عرضه داشته ام تحليل کند به زحمت مي افتد زيرا رويهم رفته آن نظم رياضي مورد نظرِ او در ميان مباحث بنده نيست و اگر از آن منظر به بنده اشکال بگيرد، بنده اشکالات او را به جا مي دانم ولي اگر متوجه باشد سعي بنده آن است تا عزيزان را به مبادي اي ارجاع دهم که براساس آن مي توان در متون ديني به حضور رفت، در اين صورت، فکر مي کنم آن اشکالات جاي ندارند. همچنان که اگر ملاحظه فرمائيد در روش ديني و سيره ي ائمه ي معصومين(علیهم السلام) سعي بر اين است که انسان ها حقايق را احساس کنند تا موضوعات ديني محدود به مفاهیم عقلي نباشد. در روايت داريم شخصي از امام صادق(علیه السلام) درباره ي خداوند سؤال کرد و گفت: مرا به پروردگارت راهنمایی كن؛ امام(علیه السلام) از پرسش كننده سؤال کردند: «يَا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَةً قَطُّ قَالَ: بَلَی. فَقَالَ: هَلْ كُسِرَتْ بِكَ حَيْثُ لَا سَفِينَةَ تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَةَ تُغْنِيكَ. قَالَ: بَلَی. قَالَ: فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيْئاً مِنَ الْأَشْيَاءِ قَادِرٌ عَلَی أَنْ يُخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: بَلَی. قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): فَذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَی الْإِنْجَاءِ حِينَ لَا مُنْجِيَ، وَ عَلَی الْإِغَاثَةِ حِينَ لَا مُغِيث‏»[1] «ای بنده ي خدا آيا هرگز سوار كشتی شده‏ای؟ عرض كرد: آری، فرمودند: آيا اتّفاق افتاده است كه كشتی تو شكسته شود و كشتی ديگری كه تو را نجات دهد وجود نداشته و شناوری هم سودی نداشته باشد؟ عرض كرد: آری. فرمودند: آيا در آن هنگام به چيزی كه قادر است تو را از آن مهلكه نجات دهد دل نبستی؟ عرض كرد: آری. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: آن چيز همان خداست، پروردگاری كه قادر است بنده‏اش را نجات دهد به هنگامی كه هيچ نجات‏دهنده‏ای نيست، و ياری كند در حالی كه هيچ فريادرسی نيست.

ملاحظه بفرمائيد؛ حضرت صادق(علیه السلام) به جاي استدلالِ عقلي کاري کردند تا آن شخص خدايي را که در جانش هست و مي تواند حسّ کند، بيابد. مبناي مبناها در هر تفکري خداوند است، وقتي حضور او را احساس کنيم و ذهن و زبان خود را مبتني بر احساس حضور خداوند به کار گيريم درست فکر مي کنيم و در ذيل نظر به حضور خداوند در عالم، بايد در امور اجتماعي، سياسي، عقيدتي نيز به مباني مخصوص به خود دست يابيم تا در آن امور نيز از تفکر به معناي واقعي آن باز نمانيم.

 

[1] - التوحيد للصدوق، ص 231.

Share