فعاليت هاي فرهنگي شبه قدسي

ابتدا به شرح فعاليت هاي شبه قدسي مي پردازيم تا جايگاه آن دو نوع ديگر از فعاليت هاي فرهنگي نيز روشن شود. در آن دسته از فعاليت  فرهنگي که کارشان شبه  قدسي است و نه قدسي، سعي مي شود دستورات ديني را در عين اين که به عنوان يک دستور مقدس مي پذيرد منظر آن را تا حدّ دنيا پايين آورد. به عنوان نمونه؛ در روايت مشهوري داريم كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مي فرمايند: «اَلنِّظافَةُ مِنَ الْاِيمَان وَ صَاحِبُهُ فِي الْجَنَّة»؛[1] نظافت از ايمان است و آن كس كه با آن مأنوس است در بهشت است. روايت ديگري هم داريم كه حضرت علي(علیه السلام) مي فرمايند: «اَلطُّهْر نِصْفُ الْاِيمَان»؛[2] پاكيزگي و نظافت نصف ايمان است. زيرا ايمان دو مرحله دارد؛ يك مرحله آن عبارت است از اين كه شما موانع تجلي انوار الهي را از قلب خود پاك كنيد، مثل پاک کردن حسد و كبر و غيره، و نصف ديگر آن تجلي انوار الهي است كه خودِ خداوند به عهده گرفته است، و روايت دوم مي فرمايد آن نصف اولِ ايمان، با نظافت به دست مي آيد که عبارت است از پاک شدن از موانع انوار الهي يعني پاک شدن از امثال کبر و حسد و غيره. حالا ببينيد با رويكرد دنيايي كه به اين روايت كرده اند، چه بلايي بر سر اين روايت آمده است. دين مي فرمايد تو براي اين كه حقايق قدسي به قلبت برسد موانعي داري و بايد آن موانع را از جان خود برطرف كني وگرنه نور ايمان در جان تو محقق نمي شود؛ وقتي آن موانع را پاك كردي، و عملاً نصف كار را انجام دادي، نصف دوم را خدا به لطف خودش به تو مي دهد، ولي نصف اول آن به دست تو عملي مي شود. گفت:

طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك
چون درد در تو نبيند كه را دوا بكند؟

حضرت حق عين فيض و عين لطف است ولي موانع  اخلاقي نمي گذارد كه لطف حضرت حق به تو برسد. روايت «اَلنِّظافَةُ مِنَ الْاِيمَان وَ صَاحِبُهُ فِي الْجَنَّة»؛ مي فرمايد: بدون نظافت از صفات پليد، به ايمان نمي رسي و شرط رسيدن به ايمان، پاك شدن از آن صفات است. شما حساب كنيد روزي كه اين روايت از دو لب مبارك رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بيرون آمد، در فضايي که حضرت سخن مي گفتند، همه مردم مقصد حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) را مي فهميدند و درصدد برمي آمدند تا با پاك كردن خود از صفات پليد، شايسته بهشت شوند و به عبارت ديگر سعي مي كردند آن نصف ايمان كه مربوط به خودشان بود را درست كنند تا نصف ديگرش را حضرت حق مرحمت فرمايد. در واقع متوجه مي شدند رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) دارند به آن ها نهيب مي زنند كه چرا نسبت به وظيفه خود كوتاه آمده ايد در حالي كه شرط ايمان نظافت است، و بايد خود را از حسادت ها، كبرها، حبّ دنياها و ديگر زشتي ها پاک کنيد تا از نظر ايمان كامل شويد.

در صدسالة اخير اين روايت را در حدّ بهداشت بدن تنزل دادند! آري؛ مسأله بهداشت بدن در بين مسلمانان از اوّليات دين بوده است. روح اسلام، روحي است كه يك مسلمان به طور طبيعي بهداشت بدن را در كنار نظافت روح و قلب رعايت مي كند، حتي آن وقتي كه اروپائيان حمام را نمي شناختند، مسلمانان حمام داشتند و آن بهداشت اوليه كه رعايت نجس و پاكي است به نحو شايسته عملي مي شد. اما بايد متوجه بود كه اين روايات نظر به يك موضوع قدسي دارد و نه يك موضوع مادي، ولي متأسفانه در يك نگاه شبه قدسي جايگاه فهم قدسي روايتِ «اَلنِّظافَةُ مِنَ الْاِيمَان وَ صَاحِبُهُ فِي الْجَنَّة» را تغيير داديم و افق آن را تا حدّ بهداشت بدن پايين آورديم و به جاي کمک گرفتن از آن روايت و توجه دادن روح انسان ها به آسمان، جهت روايت را طوري تغيير داديم که با آن روايت نظرها بيشتر به زمين معطوف گشت. روحية غرب زدگي چنين القاء كرد كه سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در روايت «اَلنِّظافَةُ مِنَ الْاِيمَان وَ صَاحِبُهُ فِي الْجَنَّة»؛ يعني همين كه دندان را مسواك بزني و كفش هايت واكس داشته باشد و دست ها را تميز نگهداري، اهل بهشت خواهي بود، و بعد هم يك عده مسلمان ساده با يك ذوق زدگي گفتند دين عزيز اسلام 1400 سال پيش از اين،آن چيزي را گفته است كه الآن بهداشت جهاني مي گويد!! غافل از اين كه اين ها با اين كار، فرهنگ غرب را تأييد كردند و حقيقتِ پيام اسلام را در حجاب فرهنگ غرب فرو بردند. چنين افرادي عملاً با اين حرف ها عامل حقانيت فرهنگ غرب خواهند شد و لذا در نهايت نتيجه اين مي شود که هر قسمت از اسلام را هم كه غرب تأييد نكرد بايد حذف كنيم. در حالي كه حتماً خودتان در سيره رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مطالعه كرده ايد كه آن حضرت در رابطه با بهداشت بدن شاخص بودند، حتي تعداد شانه هايي كه وجود مقدس پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به مويشان مي كشيدند به طور مشخص در تاريخ ثبت شده است.[3] نظم و پاكيزگي به معناي بهداشت، قسمت طبيعيِ يك زندگي ديني بوده و هست، ولي روايات مورد بحث درصدد است افق انسان را در ساحتي بسيار بالاتر از بهداشت مادي سير دهد.

اين دو روايت؛ مثالي بود براي اين كه ملاحظه بفرماييد چگونه يك موضوع قدسي به يك موضوع شبه قدسي تبديل مي شود که در عين پذيرفتن آن به عنوان يک سخن ديني، جهت آن پيام، ديگر قدسي نيست و از اين طريق رواياتي كه صد در صد جهت قدسي دارند را صورت و حالت شبه قدسي مي دهند. حال ملاحظه فرماييد چگونه در يك فعاليت فرهنگي كه به ظاهر هم از روايات ديني استفاده مي كنيم، همة منظر آن فعاليت، دنيايي مي شود.

-----------------------------------------------------

[1] - «وسائل الشيعه»، ج4، ص469.

[2] - «بحار الانوار»، ج77 ، ص237.

[3] - به کتاب «سنن النّبي» از علامه طباطبايي«رحمة الله عليه» رجوع شود.

Share