پرواز با دل

7- آيت الله جوادي«حفظه الله تعالي» در شب قدر فرمودند:

«شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي  تواند بفهمد يک شبه مي شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق  ترين برهان تا سطحي ترين دليل، همه را عقل مي تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان ها تعبيه شده است. هيچ کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي بن ابي طالب(علیه السلام) در باره آن ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[1] آن ها همين حالا که در دنيا نشسته اند، دارند بهشت را مي بينند و از نعمت هاي آن بهره مند مي شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» که خواجه انصاري مي گويد رسيد، نه از دانايي. يعني با مفهوم نمي شود بهشت را ديد، با دل مي شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة  القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين که خاک ها را از اين جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة  القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي کنيم، به محو و اثبات. اين که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي کند، کيمياگري است. به تعبير آيت الله اصفهاني:

مفتقرا متاب رو، از درِ او به هيچ سو
زان که مسِ وجود را فضة او طلا کند

اگر خدمتگزار فاطمه(سلام الله علیها) هنر کيمياگري دارد که مسِ وجود انسان را طلا مي کند، خود آن ها چه خواهند کرد؟ در کيمياگري «يبَدِّلُ اللّه سَيئاتِهِمْ حَسَنات»[2] خداوند گناهانشان را تبديل به حسنات مي کند، کار ليلة  القدر اين است ... و اين کار شدني است و به همين دليل اصرار دارند شما در ليالي قدر اين  چنين باشيد ...».[3]

آنچه در سخن فوق تأکيد شده عبارت است از: اولاً؛ بايد مواظب حجاب مفهوم باشيم وگرنه سير و تفکري به دست نمي آوريم. ثانياً؛ بايد تلاش کرد ساحت و منظر خود را عوض کنيم و از منظر دل بنگريم تا با خودِ حقيقت و «وجود» روبه رو شويم و توبه حقيقي همين است. و اگر از خدا چنين توبه اي را بخواهيم طبق اين که فرمود: «اُدْعُوني أسْتَجِبْ لَکم» به ما خواهد داد. و در همين رابطه حافظ از خدا تقاضا مي کند:

روي بنما و وجود خودم از ياد ببر
خرمن سوخته گان را تو بگو باد ببر

خداي حصولي همواره در نزد عقل هست، چون مفهومي بيش نيست ولي خداي وجودي که بايد نورش بر قلب ها تجلي کند از طريق جهاد با نفس امّاره مي آيد و با خودخواهي و کبر مي رود. خداي مفهومي خداي دور از جهاد با نفس امّاره است و اين آن خدايي نيست که تجلي کند و انسان را از خودي و منيت خود آزاد نمايد، در حالي که بشر نياز دارد از مَنيت خود بيگانه باشد که در اين راستا «ز خود بيگانه گشتن آشنايي است».

آن خداشناسي مورد نظر دين است که بازگشت آن به حضور باشد و براي قلب انسان خوفِ اجلال به صحنه  آورد و به اصطلاح عرفا موجب «وقت»  شود و عامل مراقبه گردد. اين خداشناسي فوق خداشناسي است که با استدلال همراه است.

خداشناسي حضوري، عاملي است که قرآن را وسيلة «ذکر» قلب قرار مي دهد و لذا آيت الله جوادي«حفظه الله تعالي» مي فرمايند:

«اگر تنها راه ارتباط با قرآن علم حصولي و مبادي مفهومي آن باشد، ممکن است کلام الهي در دل استقرار نيابد و بر اثر برخي سوانح رخت بر بندد».[4] اگر خود را وارد علم حضوري کرديم، قرآن و نماز به نحو عجيبي عامل ذکر و فکر و «وقت» خواهند بود.

در ظلمات آخرالزمان آنچه در خور تفکر است آن است که ما در حضور فکر کنيم. ما وقتي مي توانيم دريابيم تفکر چيست که آن را به تجربة حضوري دريابيم، آنچه دشمنِ سرسخت اين تفکر است همان متوقف شدن در عقل استدلالي و علم حصولي است.

دلبستگي به حق، قسمتي از وجود انسان است و فطرتِ فعّال انسان همواره در رابطه با اين دلبستگي داراي نشاط خواهد بود و تفکر در وجود، عامل ادامة نشاط فطرت است، ولي اگر علمي به ميان آيد که اين دلبستگي را بپوشاند، آن علم همان حجاب اکبر است، علمي که پيوند و نسبت آغازين مرا با مطلق وجود که حي قيوم است، سست مي کند.

فرهنگ مدرنيته با اصالت دادن به انسان - به جاي خدا- و با نفي هرگونه معنويتي ماوراء حسّ، به نهايت ظلمات آخرالزمان رسيده است، و اين ظلمات فقط با انتهايي ترين دين يعني اسلام و آن هم با عالي ترين قرائت از اسلام يعني فرهنگ اهل بيت(علیهم السلام) نفي مي شود.

----------------------------------------------------------------------

[1] - «نهج البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).

[2] - سوره فرقان، آيه 70.

[3] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها).

[4] - «شمس الوحي تبريزي»، آيت الله جوادي آملي، ص 87. حضرت آيت الله  جوادي  آملي«حفظه الله تعالي» در کتاب «امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موعودِ موجود» بر اين امر تأکيد مي کنند و مي فرمايند: «علوم حصولي در عقلي ترين شکل خود يعني فلسفه، به عالم خارج راه ندارند و مشکلي را نمي گشايند، ... و درست بر همين اساس است که بسياری از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه به رغم دستيابي به علوم مختلف، در مقام عمل دست و پايشان مي لغزد... اين علوم به تنهايي از تأثير بر نَفْس عالِمِ خود ناتوان اند، چه رسد به تأثير در انسان ها و موجودات عالم». کتاب امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجودِ موعود، ص 85 و 86.

Share