آزادي از حجاب علم

اگر گفته مي شود مواظب حجاب مفاهيم باشيد به مسئله مهمي گوشزد مي شود و حضرت امام خميني «رحمة الله عليه» در همين رابطه در يکي از غزل هايشان از خدا مي خواهند:

کاش روزي به سر کوي توام منزل بود
که در آن شادي و اندوه مرا در دل بود
کاش از حلقه زلفت گرهي در کف بود
که گره باز کن عقده هر مشکل بود[1]

يعني اگر يک تجلي وجودي از اسمي از اسماء الهي بر قلب سالک تجلي کند همه گره هاي معرفتي گشوده مي شود و دل او محل ياد خدا مي گردد و لذا در ادامه مي فرمايد:

دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمتکده داشت
ياد تو شمع فروزنده آن محفل بود

اگر نور حق بر دل تجلي نکند دل انسان نور ديگري ندارد و با عقل منهاي شهود، انسان از رؤيت جمال حق محروم خواهد بود و لذا در ادامه مي فرمايد:

دوستان مي زده و مست و زهوش افتاده
بي نصيب آن که در اين جمع چو من عاقل بود

آن کس که در حجاب مفاهيم باشد از شوق و مستي ارتباط با حقايق محروم مي باشد.

در رويکرد به سوي حقايق، همراه با آزادشدن از خود و منيت ها، آزادشدن از علم حصولي پيش مي آيد. يا به تعبير قرآن حالت ظلوم و جهول بر نفس خود شروع مي شود، تا با ظلوم بودن و خراب کردن نقش خود پرستيدن، و با جَهول بودن نسبت به غير خدا، راه به سوي حقيقت گشوده گردد. حضرت امام خميني«رحمة الله عليه» در همين رابطه مي فرمايند:

آن که بشکست همه قيد، ظلوم است و جهول
وآن که از خويش و همه کون و مکان غافل بود

آن علمي که مانع تجلي انوار الهي است، حجاب سالک است، و درست است که در عرف جامعه هر دانايي را علم مي گويند ولي نظر به اين که اين دانايي ها مانع ارتباط ما با خدا باشد، حجاب به حساب مي آيد و در راستاي جاهل شدن به اين دانايي ها است، که گفت:

در بر دل شدگان علم ، حجاب است حجاب
از حجاب آن که برون رفت به حق جاهل بود

اين نوع جهلِ به ماسِوَي الله، و تمام نظر را به حق انداختن، موجب مي شود تا انسان شايسته پذيرش امانت الهي شود که گفت:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولاً»[2]

ما امانات را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم و همه از پذيرفتن سر باز زدند و از تحمل آن در زحمت افتادند، ولي انسان آن را حمل نمود، كه او ظلوم و جهول بود.

از يک جهت اگر کسي از علم خارج شود جاهل است و از طرفي علم حجاب است، در نتيجه درست است كه اگر کسي از علم خارج شد، جاهل محسوب مي شود، ولي اگر هم در حجاب علم بود، از رؤيت حقيقت محروم است. خداوند در قرآن مي فرمايد: ما امانت خودمان را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه کرديم، ولي هيچ کدام نتوانستند آن را تحمل کنند و بپذيرند. ولي انسان پذيرفت، چون ظالم و جاهل بود.

 زنده باد اين ظلم و جهل که موجب شد انسان امانت دار الهي شود! آن هم امانتي که هيچ يک از اعضاي هستي نتوانستند آن را بپذيرند. پس معلوم است که ظلوم و جهول بودن انسان که موجب پذيرش امانت الهي شود، يک نوع کمال است و آيه در صدد مدح انسان به جهت آن كمال است. در ابتدا ممكن است اين طور به ذهن  آيد که ظلوم و جهول نبايد صفت خوبي باشد، ولي از سياق آيه معلوم است که در اين جا به عنوان دو صفت خوب مطرح است، به طوري كه مي فرمايد؛ همين صفات موجب شده تا انسان امانت الهي را بپذيرد. لذا در تفسير آن مي گويند: انسان نسبت به نفس امّاره خود ظلوم است، و نسبت به همه چيز غير از خدا جهول، پس چون خود را نديد توانست حق را ببيند و پذيراي انوار الهي باشد و به آن نوع علم که موجب خودبيني مي شود جاهل بود و گرنه همان علم حجاب بين او و انوار امانات الهي مي شد. اگر خودش را حمل کرده بود که نمي توانست امانت الهي را حمل کند، پس معلوم است اگر بخواهد امانت الهي را حمل کند خودش را بايد زير پا بگذارد. حال اگر بخواهد خودش را زير پا بگذارد، نسبت به خود ظلوم مي شود، حال چه چيزي را بايد ببيند که خود را نبيند؟ خدا را فقط بايد ببيند، پس نسبت به ديدن غير خدا جهول است، از طرفي جهل مقابل علم است پس معلوم است يک علمي است که مانع رؤيت حق است و لذا در مورد آن مي فرمايند: «العلمُ هُو الحجابُ الْاَکبر»[3] علم همان حجاب اکبر و حجاب بزرگي است که مانع ارتباط انسان با حقيقت مي شود، کدام علم است که مطلوب نيست؟ علمي که نگذارد من خدا را ببينم، آن علمي که مرا به خودش مشغول کند، آن علمي که مفاهيم حقيقت باشد و نه خود حقيقت، حال آن علم، چه علم به مفاهيم معنوي باشد و چه علم به مفاهيم غير معنوي، وقتي که با آن علم، محبوب من در حجاب مي رود، ديگر به چه کار من مي آيد؟ لذا است که حضرت امام خميني«رحمة الله عليه» مي فرمايند:

آن که بشکست همه قيد، ظلوم است و جهول
وآن که ازخويش و همه کون و مکان غافل بود

چرا ظلوم و جهول آن کسي است که از همه کون و مکان بايد غافل باشد؟ چون؛

در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب
از حجاب آن که برون رفت به حق جاهل بود

چون از حجابِ علم در آمده پس جهول است و از طرفي چون از حجاب در آمده به حقيقت رسيده. پس:

عاشق از شوق به درياي فنا غوطه ور است
بي خبر آن که به ظلمتکده ساحل بود

وقتي از حجاب عقل و علم خارج شد، آن چنان به درياي فنا غوطه ور مي شود که اصلاً اهل عقل و هوشياري که در ظلمتکده ساحل ايستاده اند، نمي توانند آن حالت را دريابند، چون به قول مولوي؛

عقل گويدشش جهت حدّاست وديگرراه نيست
عشق گويد راه هست و رفته ايم ما بارها

حال با تمام اين حرف ها اولين مشکلي که براي شما پيش مي آيد همين «جهول»بودن است که بايد نسبت به رسم زمانه و عادت هاي فکري جاهل باشيم و اين خلاف عادت زمانه است و با قدم گذاشتن در خلاف عادت زمانه است که بصيرت حقيقي شروع مي شود، به گفته حافظ:

از خلاف آمد عادت بطلب کام، که من
کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم

بشر امروز به علمي عادت کرده که نمي تواند بفهمد اين علم حجاب حقيقت است و علمي بالاتر از اين علم ها هست كه اساساً رويكردش با اين علوم متفاوت است، ولي به راحتي حاضر نيست وارد آن رويكرد بشود. براي اين که آن علم و آن رويكرد خلاف عادت او است، براي اين که آن چه را علم مي داند، آن چه را قرآن مي داند، آن چه را دين مي داند، آن چه را که فکر مي داند، همه و همه مفاهيمي بيش نيستند، مفاهيم کجا و حقايق کجا! وقتي عادت نداشتيم قرآن را دريچه ارتباط با حقايقِ نوري بگيريم چگونه مي توانيم به مقام يگانگي با حقايق برسيم و به گفته حافظ «کسب جمعيت» کنيم و به يگانگي با حقايق نايل شويم. شرط ارتباط با هر مرتبه از قرآن، طهارت است، از مقام کريم و مکنون قرآن که با قلب مطهرون مرتبط است گرفته، تا مرتبة لفظ قرآن که بايد با دست با وضو با آن تماس گرفت، وگرنه آداب و ادب ارتباط با قرآن رعايت نشده است. و عزيزان عنايت داشته باشند، اگر نظر به مرتبه عاليه قرآن مي شود و ادب و آدابِ ارتباط با آن مرتبه مورد بررسي قرار مي گيرد، بدين معني نيست که آداب و ادب ارتباط با مرتبه نازله قرآن مورد غفلت قرار گيرد، و البته در مورد هر حقيقتي مسئله از همين قرار است، و لذا نبايد تصور شود قراردادن فقه و اصول در رديف اعتباريات، موجب کاهش ارزش آن مي شود، چون اين نوع اعتباريات که ريشه در حکم الهي دارد خود تعيين کنندة بسياري از خط مشي هاي حقيقي است و همين بايد و نبايدهاي فقهي، خود مشخص کنندة حقايق است. حرف ما اين است که مواظب باشيم نظرمان نسبت به حقايق منحرف نشود و اين ممکن نيست مگر اين که از طريق فقه و اصول عمليه سير خود را مديريت کنيم.

-------------------------------------------------------------

[1] - «ديوان امام خميني«رحمة الله عليه»»، غزل درياي فنا، ص 104.

[2] - سوره احزاب، آيه 72.

[3] - محمد بن حمزه فناری «مصباح الانس» ، ص 180.

Share