107. «وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ ...
آیه
«وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ»
ترجمه
و به آن یکی از آن دو که میدانست رهایی مییابد گفت:
مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآوری کن، ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و به دنبال آن چند سال در زندان باقی ماند. (42 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اما در این هنگام که احساس میکرد این دو به زودی از او جدا خواهند شد، برای این که روزنهای به آزادی پیدا کند و خود را از گناهی که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید، «به یکی از آن دو رفیق زندانی که میدانست آزاد خواهد شد سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو» تا تحقیق کند و بیگناهی من ثابت گردد. اما این «غلام فراموشکار» آن چنان که راه و رسم افراد کم ظرفیت است که چون به نعمتی برسند صاحب نعمت را به دست فراموشی میسپارند، به کلی مسأله یوسف را فراموش کرد. ولی تعبیر قرآن این است که «شیطان یادآوری از یوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد» (فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ) و به این ترتیب، یوسف به دست فراموشی سپرده شد، «و چند سال در زندان باقی ماند» (فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ). البته اینگونه دست و پا کردنها برای نجات از زندان و سایر مشکلات در مورد افراد عادی مسأله مهمی نیست و از قبیل توسل به اسباب طبیعی میباشد، ولی برای افراد نمونه و کسانی که در سطح ایمان عالی و توحید قرار دارند، خالی از ایراد نمیتواند باشد، شاید به همین دلیل است که خداوند این «ترک اولی» را بر یوسف نبخشید و به خاطر آن چند سالی زندان او ادامه یافت. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین میخوانیم که فرمود:
«من از برادرم یوسف در شگفتم که چگونه به مخلوق و نه به خالق، پناه برد و یاری طلبید». (1) در حدیث دیگری از امام صادق میخوانیم که بعد از این داستان، جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت:
*****
1- «مجمع البیان» ، ذیل آیه.
«چه کسی تو را زیباترین مردم قرار داد؟ گفت:
پروردگار من. گفت:
چه کسی مهر تو را آن چنان در دل پدر افکند؟ گفت:
پروردگار من. گفت:
چه کسی قافله را به سراغ تو فرستاد، تا از چاه نجاتت دهند؟ گفت:
پروردگار من. گفت:
چه کسی سنگ را (که از فراز چاه افکنده بودند) از تو دور کرد؟ گفت:
پروردگار من. گفت:
چه کسی تو را از چاه رهایی بخشید؟ گفت:
پروردگار من. گفت:
چه کسی مکر و حیله زنان مصر را از تو دور ساخت؟ گفت:
پروردگار من. در اینجا جبرئیل چنین گفت:
پروردگارت میگوید چه چیز سبب شد که حاجتت را به نزد مخلوق بردی و نزد من نیاوردی؟ و به همین جهت باید چند سال در زندان بمانی». (1)
توجه به غیر خدا
توحید تنها در این خلاصه نمیشود که خداوند یگانه و یکتا است، بلکه باید در تمام شؤن زندگی انسان پیاده شود و یکی از بارزترین نشانههایش این است که انسان موحّد به غیر خدا تکیه نمیکند و به غیر او پناه نمیبرد. نمیگوییم عالم اسباب را نادیده میگیرد و در زندگی دنبال وسیله و سبب نمیرود، بلکه میگوییم تأثیر واقعی را در سبب نمیبیند بلکه سر نخ همه اسباب را به دست «مُسَبِّبُ الاَْسْباب» میبیند و به تعبیر دیگر برای اسباب استقلال قائل نیست و همه آنها را پرتویی از ذات پاک پروردگار میداند.
ممکن است عدم توجه به این واقعیت بزرگ درباره افراد عادی قابل گذشت باشد، اما سر سوزن بیتوجهی به این اصل برای اولیای حق مستوجب مجازات است، هر چند ترک اولایی بیش نباشد و دیدیم چگونه یوسف بر اثر یک لحظه بیتوجهی به این مسأله حیاتی سالها زندانش تمدید شد تا باز هم در کوره حوادث پختهتر و آبدیدهتر شود، آمادگی بیشتر برای مبارزه با طاغوتها و طاغوتیان پیدا کند و بداند در این راه نباید جز بر نیروی اللّه و مردم ستمدیدهای که در راه اللّه گام برمیدارند تکیه نماید و این درس بزرگی است برای همه پویندگان این راه و مبارزان راستین، که هرگز خیال ائتلاف به نیروی یک شیطان، برای کوبیدن شیطان دیگر به خود راه ندهند و به شرق و غرب تمایل نیابند و جز در صراط مستقیم که جاده امّت وسط است گام برندارند.
*****
1- «مجمع البیان» ، جلد 5، صفحه 235.
زندان کانون ارشاد یا دانشگاه فساد
زندان تاریخچه بسیار دردناک و غمانگیزی در جهان دارد، بدترین جنایتکاران و بهترین انسانها هر دو به زندان افتادهاند، به همین دلیل زندان همیشه کانونی بوده است برای بهترین درسهای سازندگی و یا بدترین بدآموزیها. در زندانهایی که تبهکاران دور هم جمع میشوند در حقیقت یک آموزشگاه عالی فساد تشکیل میشود، در این زندانها نقشههای تخریبی را مبادله میکنند و تجربیاتشان را در اختیار یکدیگر میگذارند و هر تبهکاری در واقع درس اختصاصی خود را به دیگران میآموزد، به همین دلیل پس از آزادی از زندان بهتر و ماهرتر از گذشته به جنایات خود ادامه میدهند، آن هم با حفظ وحدت و تشکّل جدید، مگر این که ناظران بر وضع زندان مراقب این موضوع باشند و با ارشاد و تربیت زندانیان آنها را که غالبا افرادی پرانرژی و بااستعداد هستند تبدیل به عناصر صالح و مفید و سازنده بکنند و اما زندانهایی که از پاکان و نیکان و بیگناهان و مبارزان راه حق و آزادی تشکیل میگردد کانونی است برای آموزشهای عقیدتی و راههای عملی مبارزه و سازماندهی، اینگونه زندانها فرصت خوبی به مبارزان راه حق میدهد، تا بتوانند کوششهای خود را پس از آزادی هماهنگ و متشکل سازند. یوسف که در مبارزه با زن هوسباز، حیله گر و قلدری، همچون همسر عزیز مصر، پیروز شده بود، سعی داشت که محیط زندان را تبدیل به یک محیط ارشاد و کانون تعلیم و تربیت کند و حتی پایه آزادی خود و دیگران را در همان برنامهها گذارد. این سرگذشت به ما این درس مهم را میدهد که ارشاد و تعلیم و تربیت محدود و محصور در کانون معیّنی مانند مسجد و مدرسه نیست، بلکه باید از هر فرصتی برای این هدف استفاده کرد حتی از زندان در زیر زنجیرهای اسارت. ذکر این نکته نیز لازم است که درباره سالهای زندان یوسف گفتگو است ولی مشهور این است که مجموع زندان یوسف 7 سال بوده ولی بعضی گفتهاند قبل از ماجرای خواب زندانیان 5 سال در زندان بود و بعد از آن هم هفت سال ادامه یافت، سالهایی پر رنج و زحمت اما از نظر ارشاد و سازندگی پربار و پربرکت.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«بِضْع»: بخشی از زمان؛ همانگونه که به پارهای از گوشت نیز؛ «بضعه» گفته میشود؛ و این بیان از همین باب است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّی یُؤْذینی مَنْ آذاها …» فاطمه «علیهاالسلام» پاره از وجود من است، هر که او را بیازارد، مرا میآزارد. (1)
سه روز گذشت و چهارمین روز فرا رسید و یوسف به آن کسی که از راه وحی میدانست که او از زندان آزاد خواهد شد، گفت دوست عزیز! نام مرا نزد سالارت ببر و از من سخن بگو و بیگناهی مرا به خاطرش بیاور.
یادآوری میگردد که واژه «ظَنّ» در اینجا به مفهوم یقین و علم است همانگونه که در این آیه شریفه نیز چنین است که میفرماید:
إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ ؛ (2) من یقین داشتم که به حساب خود خواهم رسید و حساب خود را دیدار خواهم کرد.
فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ.
به باور پارهای منظور این است که:
امّا شیطان در آن شرایط، یاد و نام خدا را از یاد یوسف برد و او به جای یاری خواهی و چارهجویی از بارگاه خدا و جستن نجات خویش از آن سبب ساز، به دیگران توسّل جست و به آن جوان گفت:
هنگامی که نزد سالارت رفتی در مورد بیگناهی من نیز سخن بگو و با اینکه این کار شایسته مقام والای او نبود و زیبنده او بود که به سان همیشه به خدا توکل کند، یک لحظه این سخن به زبانش آمد و در نتیجه چند سال دیگر در زندان ماند.
در تفسیر آیه شریفه از دو امام راستین، حضرت سجاد و صادق علیهمالسلام که درود خدای بر آنان باد نیز همین مفهوم روایت شده است.
1. صَحیح بُخاری، ج 5، ص 21 و نیز به «فاطمة الزّهرا از ولادت تا شهادت» به ترجمه و نگارش همین قلم ص 281 مراجعه فرمایید.
2. سوره حاقَّه، آیه 20.
روایاتی در این مورد
1 از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آوردهاند که فرمود:
از برادرم یوسف در شگفتم که چگونه به جای پناهجویی و یاری خواهی از خدا، به سوی بنده ناتوان او دست توسّل گشود. عَجِبْتُ مِنْ اَخی یُوسُفَ کَیْفَ اسْتَغاثَ بِالْمَخْلُوقِ دُونَ الْخالِقِ؟(1)
2 و نیز آوردهاند که فرمود:
اگر یوسف این جمله را نگفته بود، این اندازه در زندان نمیماند:
لَوْ لا کَلِمَتُهُ ما لَبِثَ فِی السِّجْنِ طُولَ ما لَبِثَ. (2)
«حَسَن» که این روایت را آورده است پس از بیان آن گریه کرد و گفت:
ما نیز چنین هستیم که وقتی فشار و مشکلی برایمان رخ میگشاید، به مردم دست توسل دراز میکنیم.
3 از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که فرمود:
در آن هنگام که یوسف این جمله را بر زبان آورد، فرشته وحی نزدش آمد و گفت:
هان ای یوسف عزیز! چه کسی تو را نیکوترین و زیباترینِ مردم آفرید؟ یا یُوسُفُ مَنْ جَعَلَکَ اَحْسَنَ النّاسِ؟
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
پرسید:
چه کسی تو را در میان برادرانت محبوب قلب پدرت قرار داد؟ قالَ: فَمَنْ حَبَّبَکَ اِلی اَبیکَ؟
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
پرسید:
چه کسی کاروان را به سوی تو گسیل داشت تا از قعر آن چاه نجات یابی؟ قالَ: فَمَنْ ساقَ اِلَیْکَ السَّیّارَةَ؟
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
پرسید چه کسی آن سنگی را که از پی تو به چاه افکندند، از تو دور ساخت؟
فَمَنْ صَرَفَ عَنْکَ الْحِجارَةَ؟
1. تفسیر طَبَری، ج 12، ص 132.
2. تفسیر سمرقندی، ج 2، ص 163.
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
پرسید چه کسی تو را از چاه نجات بخشید؟ قالَ: فَمَنْ اَنْقَذَکَ مِنَ الْجُبِّ؟
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
پرسید:
چه کسی وسوسه زنان هوسران را از تو دور ساخت؟ قال: فَمَنْ صَرَفَ عَنْکَ کَیْدَ النِّسْوَةِ؟
پاسخ داد: پروردگارم؛ قالَ: رَبّی!
فرشته وحی گفت:
یوسف عزیز، اینک پروردگارت میپرسد: پس چرا خواسته خود را به نزد بندهای ناتوان بردی؟! به کیفر این کارت باید چند سال دیگر در زندان بمانی. (1)
و در روایات دیگری آمده است که یوسف در راه جبران این کار آنقدر گریست که در و دیوار با او به گریه درآمدند و زندانیان از گریه او به اندازهای ناراحت و در رنج قرار گرفتند که پس از گفتگوی بسیار مقرّر شد که یوسف یک روز گریه کند و روز دیگر آرام باشد که آن روز برایش دردناکتر بود.
نیایش یوسف در زندان
1 از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که فرمود:
فرشته وحی بر یوسف فرود آمد و برای نجات او از زندان این دعا را به او آموخت که پس از هر نمازی آن را بخواند:
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ ارْزُقْنی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لا اَحْتَسِبُ. (2)
بار خدایا، برای من راه نجات و گشایشی پیش آور و از جایی که میاندیشم و یا نمیاندیشم روزیام را ارزانی دار.
2 و نیز آوردهاند که فرمود:
هنگامی که دوران زندان یوسف به سرآمد و لحظه آزادی فرا رسید، او چهرهاش را بر زمین نهاد و نیایشگرانه گفت:
1. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 178.
2. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 176.
اَللّهُمَّ اِنْ کانَتْ ذُنُوبی قَدْ اَخْلَقَتْ وَجْهِی عِنْدَکَ، فَاِنیّ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِوُجُوهِ آبائِیَ الصّالِحینَ اِبْراهیمَ وَ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ فَفَرَّجَ اللّه عَنْهُ. (1)
بار خدایا اگر لغزشهایم حرمت؛ مرا نزد تو خدشهدار ساخته است، اینک به حرمت و آبروی پدران شایسته کردارم ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب به بارگاه تو روی میآورم و پس از این نیایش بود که خدای پر مهر وسیله نجات او را فراهم آورد.
«شُعَیْب» میگوید:
من به آن حضرت گفتم، آیا ما نیز میتوانیم دعای یوسف را به هنگامه فشار گرفتاریها و برای نجات از آنها بخوانیم.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
شما میتوانید این دعا را بخوانید:
اَللّهُمَّ اِنْ کانَتْ ذُنُوبی قَدْ اَخْلَقَتْ عِنْدَکَ وَجْهِی فَاِنّی اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الاَْئِمَّةِ. (2)
بار خدایا اگر گناهانم مرا در بارگاه تو بیآبرو ساخته است، اینک به آبرو و حرمت پیامبرت، پیامبر مهر و رحمت و به حرمت و آبروی علی، فاطمه، حسن، حسین و دیگر امامان نور که درود خدا بر آنان باد رو به بارگاه تو میآورم و تو را میخوانم که مهر و رحمت و لطف خود را بر من فرو فرستی …
1. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 178.
2. تفسیر قُمّی، ج