133. آیه (طرحی برای نگهداری برادر)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ
هنگامی که بر یوسف وارد شدند برادرش را نزد خود جای داد و گفت:
من برادر تو هستم، از آن چه آنها میکنند غمگین و ناراحت نباش. (69 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
«لا تَبْتَئِسْ» از ماده «بُؤْس» در اصل به معنی ضرر و شدت است و در اینجا به معنی این است که اندوهگین و غمناک مباش.
سرانجام برادران وارد بر یوسف شدند و به او اعلام داشتند که دستور تو را به کار بستیم و با این که پدر در آغاز موافق فرستادن برادر کوچک ما نبود با اصرار او را راضی ساختیم، تا بدانی ما به گفته و عهد خود وفاداریم. یوسف، آنها را با احترام و اکرام تمام پذیرفت و به میهمانی خویش دعوت کرد، دستور داد هر دو نفر در کنار سفره یا طبق غذا قرار گیرند، آنها چنین کردند، در این هنگام بنیامین که تنها مانده بود گریه را سر داد و گفت:
اگر برادرم یوسف زنده بود، مرا با خود بر سر یک سفره مینشاند، چرا که از یک پدر و مادر بودیم، یوسف رو به آنها کرد و گفت:
مثل این که برادر کوچکتان تنها مانده است؟ من برای رفع تنهاییش او را با خودم بر سر یک سفره مینشانم. سپس دستور داد برای هر دو نفر یک اتاق خواب مهیا کردند، باز بنیامین تنها ماند یوسف گفت:
او را نزد من بفرستید، در این هنگام یوسف برادرش را نزد خود جای داد، اما دید او بسیار ناراحت و نگران است و دائما به یاد برادر از دست رفتهاش یوسف میباشد، در اینجا پیمانه صبر یوسف لبریز شد و پرده از روی حقیقت برداشت. منظور از کارهای برادران که بنیامین را ناراحت میکرده است، بیمهریهایی است که نسبت به او و یوسف داشتند و نقشههایی که برای طرد آنها از خانواده کشیدند، اکنون که میبینی کارهای آنها به زیان من تمام نشد بلکه وسیلهای بود برای ترقی و تعالی من، بنابراین تو نیز دیگر از این ناحیه غم و اندوهی به خود راه مده.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
آوی اِلی مَنْزِلِهِ: در سرای خود جای داد.
اِبْتِئاسُ: نومید شدن و اندوه به دل راه دادن.
تو در فراق او چه میکنی؟
قرآن در آیات 69 تا 76 فراز دیگری از سرگشت پرماجرا و درسآموز یوسف را به تابلو میبرد و از ورود برادرانش به مصر در دوّمین سفرشان گزارش میدهد و میفرماید:
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ و هنگامی که برادران یوسف بر او وارد شدند، یوسف برادر پدر و مادری خود، «بنیامین» را پیش خود فرا خواند و در سرای خود جای داد.
از ششمین امام نور آوردهاند که فرمود:
هنگامی که برادران یوسف نزد او رفتند، گفتند:
شاها! این است آن برادری که دستور داده بودی وی را به همراه خویش بیاوریم. یوسف آنان را در کارشان تحسین کرد و ضیافتی با شکوه برایشان ترتیب داد و گفت هر کدام از شما با برادر مادری خود بر سر سفره قرار گیرد. آنان به ترتیب، هر دو تن، دست به دست هم برسر خوان رنگین نشستند و «بنیامین» در این میان تنها ماند.
یوسف از او پرسید:
تو چرا ایستادهای؟ پاسخ داد: من در میان اینان برادر مادری ندارم. پرسید:
مگر تو برادری نداشتی؟
پاسخ داد: چرا! گفت:
پس کجاست؟ پاسخ داد: اینان میگویند:
او را گرگ بیابان دریده است. یوسف پرسید:
تو در غم فراق او چه میکنی؟ پاسخ داد: من به اندازهای در هجران او میسوزم و میگدازم که خدا یازده پسر به من ارزانی داشته و نام هر کدام را به گونهای از نام و نشان یوسف برگزیدهام. گفت:
تو با این رنج و اندوه چگونه تن به تشکیل خانواده دادی؟ پاسخ داد: من پدر گرانقدر و شایسته کرداری دارم که مرا به این کار فرمان داد.
یوسف فرمود:
اینک بیا و در کنار من بنشین تا با هم غذا بخوریم. برادران او هنگامی که این رویداد را دیدند، گفتند:
راستی که خدا یوسف و برادرش را به گونهای بر ما برتری بخشیده است که فرمانروای مصر او را در کنار خویش و بر سر خوان ویژه خود مینشاند!
قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ
آن گاه به گونهای که آنان در نیابند، خود را به «بنیامین» معرفی کرد و گفت:
من همان برادرت یوسف هستم.
به باور پارهای منظور این است که:
در راه آرامش خاطر بخشیدن به او، بی آنکه خویشتن را بشناساند، گفت:
اینک مرا به جای آن برادرت به برادری بپذیر.
فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.
به باور برخی از جمله «وَهَب» منظور این است که:
اینک از آنچه آنان در گذشته بر تو بیداد کردهاند، اندوهگین مباش.