152. «اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ ...
آیه
«اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ»
ترجمه
این پیراهن مرا ببرید و به صورت پدرم بیندازید، بینا میشود و همگی خانواده نزد من آیید.
(93 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
در اینجا غم و اندوه دیگری بر دل برادران سنگینی میکرد و آن این که پدر بر اثر فراق فرزندانش نابینا شده و ادامه این حالت، رنجی است جانکاه برای همه خانواده، به علاوه دلیل و شاهد مستمری است بر جنایت آن ها، یوسف برای حل این مشکل بزرگ نیز چنین گفت:
«این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیفکنید تا بینا شود» ، «و سپس با تمام خانواده به سوی من بیایید».
چه کسی پیراهن یوسف را ببرد؟
در پارهای از روایات آمده که یوسف گفت:
آن کسی که پیراهن شفابخش من را نزد پدر میبرد باید همان باشد که پیراهن خونآلود را نزد او آورد، تا همانگونه که او پدر را ناراحت ساخت این بار خوشحال و فرحناک کند، لذا این کار به «یهودا» سپرده شد زیرا او گفت:
من آن کسی بودم که پیراهن خونین را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ خورده و این نشان میدهد که یوسف با آن همه گرفتاری که داشت از جزئیات و ریزهکاریهای مسائل اخلاقی نیز غافل نمیماند. (1)
بزرگواری یوسف
در بعضی دیگر از روایات آمده است که برادران یوسف، بعد از این ماجرا پیوسته، شرمسار بودند، یکی را به سراغ او فرستادند و گفتند:
تو هر صبح و شام ما را بر کنار سفره خود مینشانی و ما از روی تو خجالت میکشیم، چرا که آن همه جسارت کردیم، یوسف برای این که نه تنها کمترین احساس شرمندگی نکنند، بلکه وجود خود را بر سرسفره او، خدمتی به او احساس کنند، جواب بسیار جالبی داد گفت:
*****
1- «مجمع البیان» ، ذیل آیات مورد بحث.
مردم مصر تاکنون به چشم یک غلام زرخرید به من مینگریستند و به یکدیگر میگفتند:
«سُبْحانَ مَنْ بَلَغَ عَبْدا بیعَ بِعِشْرینَ دِرْهَما ما بَلَغَ: منزه است خدایی که غلامی را که به بیست درهم فروخته شد به این مقام رسانیده» اما الان که شما آمدهاید و پرونده زندگی من برای این مردم گشوده شده، میفهمند من غلام نبودهام، من از خاندان نبوت و از فرزندان ابراهیم خلیل هستم و این مایه افتخار و مباهات من است. (1)
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
پیراهن معجزهآسا
و آن گاه رو به برادران نمود و فرمود:
اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً
اینک این پیراهن مرا به سوی کنعان ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا گردد.
در این مورد آوردهاند که:
یوسف پس از شناساندن خود به برادران، از حال پدر پرسید و گفت او روزگار فراق و هجران را چگونه میگذراند؟
پاسخ دادند، او از فشار اندوه و بسیاری گریه، دیدگانش را از دست داده و نابینا شده است.
آن گاه بود که فرمود:
اینک پیراهن مرا ببرید و بر چهرهاش بیندازید تا بینا گردد.
وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ.
و چون پدرم بینا گردید با همه خاندانتان به سوی مصر حرکت کنید و نزد من بیایید.
این فراز نشانگر اعجازی از آن پیامبر خداست که پیراهن را به آنان داد و پیشگویی کرد که با افکنده شدن آن بر چهره پدر، به قدرت خدا و خواست او بینا میگردد.
*****
1- «تفسیر فخر رازی» ، جلد 18، صفحه 206.
پس تو این پیراهن را ببر!
در این مورد آوردهاند که یوسف فرمود:
باید پیراهن مرا همان کسی ببرد که آن روز غمبار، پیراهن آغشته به خون را نزد پدر برد. «یهودا» گفت:
من بودم که آن روز آن پیراهن را که به خونی دروغین رنگین کرده بودیم نزد پدر بردم.
فرمود:
پس امروز نیز تو این پیراهن را ببر و به تلافی آن روزی که اندوهزدهاش ساختی، امروز شادمانش ساز و به او نوید ده که یوسف زنده است.
او پیراهن را برداشت و از شدّت شادمانی با سر و پای برهنه به راه افتاد. به هنگام حرکت از مصر، هفت قرص نان به همراه داشت و به گونهای مسافت میان مصر و کنعان را که هشتاد فرسخ بود طی کرد که هنوز نانها تمام نشده بود به آنجا رسید.
از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آوردهاند که فرمود:
هنگامی که نمرودیان ابراهیم را به دریای آتش افکندند، جبرئیل فرود آمد و یک قطعه فرش با یک پیراهن از بهشت برای او آورد. پیراهن را بر تن خلیل خدا نمود و فرش را در دل دریای آتش بگسترد و گفت اینجا بنشین! و خود نیز در کنارش نشست و با او به گفتگو پرداخت. ابراهیم آن پیراهن را به فرزندش اسحاق پوشانید و او نیز آن را به یعقوب داد و یعقوب نیز آن را در ظرفی خاصّ که از نقره و به شکل نی بود، قرار داد و به گردن یوسف انداخت که در چاه نیز همراه او بود.
«ابن عبّاس» در این مورد میافزاید:
هنگامی که او به وسیله برادرانش به چاه افکنده شد، آن پیراهن را از ظرف نقرهایاش درآورد و پوشید.
و «مُجاهِد» آورده است که:
پس از گفتگوی یوسف با برادران و آگاهی از نابینایی پدر، جبرئیل به او گفت:
اینک پیراهن خویشتن را برای پدرت یعقوب بفرست که بوی بهشت در آن است و بر هر بیمار و دردمند و نابینایی افکنده شود، شفا یافته و بیناییاش بازمیگردد.
پرتوی از آیات (1)
از آیات 88 تا 93 افزون بر آنچه آمد، این نکات ارزشمند و انسانساز نیز دریافت میگردد که به طور فشرده و کوتاه به آنها اشاره میرود:
1 کینهتوزی و انتقامجویی دو آفت زندگی انسانی و اسلامی
اصل دفاع از جان و مال و خانواده و حقوق و حدود برای انسان و هر موجود زندهای یک اصل طبیعی و غریزی است و در نگرش قرآنی نیز یک ارزش شناخته شده و به آن سفارش گردیده است؛ چرا که ستمناپذیری و دفاع از حق، هم باعث امنیّت و مصون ماندن حقوق انسان میشود و هم از پیدایش و گسترش و رشد میکرب قتال تجاوز و استبداد جلوگیری میکند؛ هم فضای جامعه و دنیا را سالم میسازد و هم تجاوزکار را به حقوق و حدود خود آشنا میسازد و او را نیز از نگونساری نجات میبخشد، در حالی که ستمپذیری راه استبداد را صاف، استبدادگر را یاری و فضای سالم جامعه را نیز به حقکشی آلوده میسازد.
امّا بسیاری، دفاع شایسته و عادلانه از حقوق و حدود را با کینهتوزی و انتقامجویی، که واکنش فرومایگی و ناتوانی و حقارت و معلول آسیب و زیاندیدگی از طرف است، به اشتباه میگیرند و گاه برای خنک ساختن دل یا ارضای خشم به جنایاتی هولناک دست مییازند که هم خود غرق میگردند و هم بسیاری را غرق میسازند.
امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود:
اَلْمُبادَرَةُ اِلَی الاِْنْتِقامِ مِنْ شِیَم اللِّئامِ. (2)
پیشی جستن به انتقامگیری از خصلتهای زشت فرومایگان است.
و نیز فرمود:
دَعِ الاِْنْتِقامَ فَاِنَّهُ مِنْ اَسْوَءِ اَفْعالِ الْمُقْتَدِر. (3)
کینهتوزی و انتقامجویی را واگذار که این روش از بدترین و زیانبارترین کارهای زورمندان است.
1. منظور از مترجم در زیرنویسهای کل این کتاب، دانشمند فرزانه جناب حجةالاسلام علی کرمی میباشند که ترجمه آیات، تحقیق و نگارش ترجمه تفسیر مجمعالبیان را به انجام رساندهاند.
2. فهرست غُرَر، ص 395.
3. همان مدرک.
و قهرمان بهترین داستانها نیز در آیات مورد بحث، همین درس را در میدان زندگی میدهد و روشنگری میکند که بزرگی و بزرگمنشی با کینهتوزی و انتقامجویی آن هم در اوج قدرت و شکوه سخت ناسازگار است؛ از این رو نه تنها فضای زندگی و جامعه را به این دو آفت آلوده نساخت که فرمود:
امروز دیگر بر شما سرزنشی نخواهد بود.
لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ … (1)
این کار یوسف چنان بزرگ بود که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در فتح مکّه هنگامی که در اوج قدرت رو به روی دوست و دشمن ایستاد، فرمود:
ماذا تَظُنُّونَ یا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ … قالُوا خَیْراً اَخٌ کَریمٌ وَ ابْنُ اَخٍ کَریمٍ وَ قَدْ قَدَرْتَ. هان ای گروه قریش، اینک در مورد شما چه دستوری بدهم؟ آنان گفتند:
ما از تو که بزرگمنش و فرزند کرامت هستی و اکنون نیز در اوج قدرت میباشی جز نیکی و بزرگواری انتظاری نداریم.
فرمود:
وَ اَنَا اَقُولَ کَما قالَ اَخی یُوسُفُ: لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ … من در مورد شما همان را میگویم که برادرم یوسف گفت … و آن گاه نسیم جانفزای گذشت وزیدن گرفت.
2 سپاس پیروزی
حق سپاس از حقوق ویژه خداست و یوسف این درس بزرگ را داد که انسان پس از رسیدن یاری خدا و لطف او باید از او سپاسگزاری کند و بهترین سپاس این است که نعمت و قدرت را در راه بیداد و گناه به کار نیندازد و به شکرانه پیروزی، گذشت و بزرگواری را راه و رسم خویش سازد.
امیرمؤمنان علیهالسلام نیز فرمود:
اِذا قَدَرْتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرا. (2)
هنگامی که بر دشمن خویش پیروز شدی گذشت را سپاس پیروزی خویش قرار ده.
3 رابطه شکیبایی و تقوا با پیروزی و سرفرازی
رابطه مرموز و ناشناختهای میان دو اصل انسانساز شکیبایی و پایداری و تقوا ازیک سو و پیروزی از سوی دیگر وجود دارد که هر کجا آن دو ارزش جلوه یافت و شکوفا شد، پیروزی و سرفرازی را میوه میدهد و قهرمان بهترین داستانها در این آیات، همین درس را میدهد که:
هان ای جوانان، سالخوردگان، هان ای عصرها و نسلها! بهوش باشید که هر کس و هر جامعه و تمدّنی پروای خدا پیشه سازد و حقوق یکدیگر را رعایت کند و در برابر فراز و نشیب زندگی شکیبایی پیشه سازد، سرانجام پیروز میگردد؛ چرا که خدا پاداش شایسته کرداران را تباه نمیسازد.
1. آیه 92.
2. نَهْجُ الْبَلاغَه، قصار 11.
إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (1)
1. مترجم.